امروز  پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
همسفر با مهمان های زمستانی
۱۳۹۶/۰۲/۳۰ تعداد بازدید: ۲۵۷۵۵
print

همسفر با مهمان های زمستانی

 

همسفر با مهمان های زمستانی

 

با شروع فصل سرما، مهمانی آغاز می­شود. مهمان­ها از راه دور می­رسند و چند ماهی در کنار ما هستند؛ بعد خداحافظی می­ کنند و به راهشان ادامه می­دهند.
زمستان که می­رسد، مهاجرت پرندگان، از عرض­های شمالی به سوی مناطق گرمسیری آغاز می‌شود و از آن­جا که کشور ما هم در مسیر این مهاجرت سالانه قرار دارد، از اواسط پاییز می­شود گونه‌های فراوانی از پرنده‌های مهاجر را دید که در تالاب‌ها جا خوش کرده­اند. به زودی با گرم شدن هوا، مهاجرت دوبارة پرندگان آغاز می­شود و این مهمانان زمستانه کشور ما را به قصد عرض­های شمالی ترک می­کنند. آمدن پرندگان مهاجر نشانة روزهای سرد زمستان و رفتنشان نشانة رسیدن بهار است. جغرافیای پهناور خراسان هم دو تالاب دارد که در سرتاسر زمستان، میزبان پرندگان مهاجر است.
 
 
 
تالاب سیرخون، ایستگاه پرنده‌های مهاجر
تالاب «سیرخون» ایستگاه مهمّ پرنده‌های مهاجر در کریدور پروازی‌شان از عرض‌های شمالی به سمت مناطق جنوبی و در مسیر بازگشتشان به سرزمین­های شمالی است. این تالاب، بیشتر از آنکه تالاب باشد، یک کال(مسیل) است که آب­های شور سطح کویر را -که حاصل بارش­های گاه و بیگاه است- به پایین دست می‌رساند.برای همین هم اهالی آن را به نام «کال شور» می‌شناسند، امّا پشت بند خاکی کال شور، آب جمع شده و تالاب بزرگی ساخته است.
اوّل صبح است. از جادّة «سنگان» آمده­ایم و برای اینکه راه را کوتاه­تر کنیم، میانبر زده‌ایم به دل «جنگل دوکوهه». و این جنگل بیشتر از آنکه جنگلی باشد، مطابق معیارهای شناخته شده، کویر است؛ دارای طبیعتی چنان خشک که در آن، انبوه تاغ‌های تکیده، می‌تواند نام «جنگل» بگیرد. این طبیعت البتّه همیشه هم این قدر خشک نیست. بهار که برسد، همین ردیف­های در هم بر هم تاغ، غرق در شکوفه‌های گل­بهی می‌شود و دور نیست که همان منظره‌های بهاری سبب شده تا اهالی خواف به تاغزار حاشیة جادّة سنگان، «جنگل» بگویند. امّا در دل دشت دو تا کوه تکیه داده به هم نیز قد کشیده­اند که وجه تسمیّة این تاغزار را کامل می‌کنند. کمی جلوتر، تالاب رخ می‌نماید با انبوه نی‌های به زردی نشسته­اش.
باران گرفته است؛ از آن باران­های ریز که دیده نمی­شوند، امّا پس از دقایقی همة لباس­ها را تر می‌کند. خاک بیابان نرم است. باران انگار نتوانسته باشد آن قدرها در این خاک نرم نفوذ کند، تنها لایه­ای کم عرض از خاک را به گِل بدل کرده است. گل­ ها به کفش می‌چسبد و راه رفتن را سخت می‌کند. بوی خاک و باران در هواست. سراسر دشت هموار اطراف، زیر باران است. ابرهای تیره تا چشم کار می‌کند، روی بیابان سایه انداخته­اند. بیابان هیچ علفی ندارد. تنها بوته‌های سپنج(اسفند) است که جا به جا روییده­اند.
از بالای تپّه­ای که مشرف به تالاب است، نقطه‌های سیاه جنبنده­ای را می‌شود روی آب دید؛ منظرة آشنای همة آبگیرهای ایران در زمستان. از شیب تپّه که پایین می‌رویم، مرغابی‌ها انگار حضور غریبه‌ها آزارشان بدهد، روی آب­های سبز تالاب می‌دوند و بعد پر می‌کشند و به هوا بر می‌خیزند. آب نسبتاً آرام تالاب موج بر می‌دارد و تصویر نی‌ها در آب محو می‌شود.
یک طرف بند خاکی با تورهای فلزی درشت و قلوه سنگ­های درشت­تر شکل پیدا کرده و طرف دیگرش، تل خاک است که تا لبة آب، پایین رفته است. درازای بند 100 متری می‌شود که کمر رودخانه را قطع کرده است. سمت خاکی بند، همان سمت تالاب است. از سمت سنگی بند، یک جوی آب به سمت پایین دست در جریان است. گزهای حاشیة تالاب شاخ و برگ دوانده­اند. از وسط تالاب هم نی‌های بلند، قد کشیده‌اند و به خوشه نشسته­اند. باد که می‌وزد، خوشه‌های زرد نی، این طرف و آن طرف می‌روند.
کنار جوی آب پایین دست بند، خاک شوره زده و جا به جا، کپّه‌های بلور نمک را می‌شود دید. سفیدی نمک­ها آدم را به هوس می‌اندازد. تکّه­ای از بلورها را به زبانم می‌رسانم. آن قدرها، شوری ندارد و نشان می‌دهد که آب تالاب افزون بر نمک، از املاح دیگر هم سرشار است.
از پشت تپّه­ای که این طرف آب، مشرف به تالاب است، راهمان را به طرف بالا دست کج می‌کنیم. هر چه کمتر در تیررس نگاه پرنده‌ها باشیم، شانس بیشتری داریم که آن­ها را از نزدیک ببینیم. باران کمتر شده و هوا روشن‌تر شده است. حالا تا چشم کار می‌کند، می‌شود امتداد تالاب را دید که پیچ و تاب خورده و در دل افق گم شده است. همچنان از پشت تپّه جلو می‌رویم. بوی نم تالاب هوا را پر کرده است. از پشت تپّه هم صدای پرنده‌ها واضح­تر شنیده می‌شود که بی­خبر از چند غریبه در این طرف تپّه، مشغول جست و خیز در آب تالاب هستند. توی یکی از شیارها کمین می­کنیم. دو تا چنگر نوک سفید، چند متر آن طرف­تر دارند شنا می‌کنند. چند تا اردک سرسبز هم هستند که هی در آب فرو می‌روند و بالا می‌آیند. خوتکاها و آنقوت‌ها هستند و همة پرنده‌های خانوادة مرغابی‌ها و غازها که عکسشان را در سایت پرندگان ایران دیده­ام. نمی­توانم منظره ای را که می‌بینم، باور کنم. حال آدمی را دارم که ناگهان در لوکیشن یک فیلم ماورایی از خواب بیدار شده است.
بیش از ۲۵ گونه پرندگان آبزی و کنار آبزی از جمله گونه‌های نادری مثل «اردک مرمری»، «اردک بلوطی»، «فیلوش» و گونه‌های دیگری مثل «اردک سیاه» «اردک سرحنایی»، «اردک تاجدار»، «حواصیل خاکستری»، «حواصیل ارغوانی»، «باکلان»، «کشیم کوچک»، «کشیم بزرگ»، «خوتکا»، «چنگر»، «آنقوت» و «گیلار» و بسیاری از گونه‌های دیگر در این تالاب مشاهده شده‌اند. 
 
چطور به تالاب سیرخون برسیم؟
تالاب سیرخون، نگینی سبز در وسط بیابان­های خشک شهرستان خواف در خراسان رضوی، چسبیده به کویر «آدم مرده» است. خواف یک سرزمین باستانی است، در مسیر تاریخی نیشابور به هرات؛ شهری تکیده در دل دشتی هموار. برای سفر به تالاب باید ابتدا به شهر خواف سفر کنید و از آن­جا در مسیر خواف به قاین برانید. جاده تالاب کمی بالاتر از نشتیفان از جادّة اصلی جدا می­شود. تالاب سیرخون نزدیک روستاهای نیازآباد، بهدادین و مژن آباد است و نشتیفان، نزدیک­ترین شهر به آن است. این تالاب در منتهی­الیه جنوب خراسان رضوی قرار گرفته است؛ جایی که خراسان رضوی به منطقة قاین در خراسان جنوبی پیوند می‌خورد.
 
 
تالاب کجی، زیبا و ناشناخته
جادّة نهبندان به بیرجند، یک جادّة کفی است. در دو طرف جادّه تا چشم کار می‌کند بیابان است. راه دو طرفه است. پایین‌تر، به دو راهی چاه دراز می‌رسیم، امّا از تابلویی مبنی بر نزدیک شدن به تالاب خبری نیست. «تالاب کجی» روی کمتر نقشه­ای ثبت شده است و همین، کار را سخت کرده است.
جادّة چاه دراز خاکی است و هموار و درست­تر آنکه در این کویر، جای ناهمواری به چشم نمی­آید. هر چه هست دشت برهوت است و خاربوته­های کوچک. تا به روستا برسیم، از چند نفر دیگر نشانی را می­پرسیم.
روستای چاه دراز، جان می‌دهد برای ساختن فیلم­های تاریخی؛ اجتماع پراکندة خانه­های خشت و گلی با حیاط­های بزرگی که دیوار ندارند. کنار هر خانه، تنوری است و انبوه هیزم و جایی برای مرغ و خروس­ها. وسط میدانگاهی روستا، بچّه‌ها بازی می‌کنند. چاه دراز، خشک است و خاکی؛ مثل همه روستاهای کویری.
از یکی از روستایی‌ها نشانی تالاب را می‌پرسیم. مرد، ابتدا به صبحانه تعارفمان می‌کند. بعد توضیح می‌دهد که برای رسیدن به تالاب باید از تاغزار رد بشوید و تأکید می‌کند که جنگل تاغ را نمی­توانید بدون راه بلد، رد کنید. می‌گوید 100 متر که در دل تاغزار بروید، هر راه می‌شود هزار راه.
تاغزار، همان طور که مرد روستایی می‌گفت، پیچ در پیچ است. بوته­های بزرگ تاغ، با شاخه­های به هم پیچیده، نزدیک هم روییده­اند و حالا در سرمای زمستان خشکیده و خالی به نظر می‌رسند. تا چشم کار می‌کند تاغ است و شن­های نرم کویر. شن­ ها پای بوته‌ها گیر افتاده­اند و تپّه­هایی کوچکی درست کرده اند که بوته­های تاغ، بالای آن قد کشیده­اند. طبیعت‌گردها، نام این­ها را گذاشته­اند «گلدان کویر» یا «نبکا» و بیشترین نبکاها، جایی نزدیک «کلوت­های شهداد» قرار دارد که به «پارک نبکاها» معروف است.
جلوتر، به یک گلّه شتر می‌رسیم که لابه‌لای تاغ‌ها پخش شده­اند و هیکل درشتشان از بالای بوته‌ها پیداست. شترها درشت و آرام هستند و کند و بی­تفاوت به نظر می‌رسند. حضور پر گرد و خاک ماشین هم نمی­تواند آرامششان را به هم بزند. توی چشم­های ما زل می‌زنند و به جویدن سر شاخة خشک ادامه می‌دهند. پشمشان بلند است و از قهوه­ای به سیاهی می‌زند.
نیم ساعتی طول می‌کشد تا از تاغزار بیرون می‌آییم و دوباره دشت پدیدار می‌شود... و روستای «کجی» و دکل بلند پاسگاه محیط­بانی. باید نزدیک تالاب باشیم.
تالاب کجی، نزدیک روستای کجی(کجی اوّل) است. این­جا کم ارتفاع­ترین جای دشت است و همة آب­هایی که از بارش­ های فصلی حاصل می‌شود، سرانجام به همین تالاب می‌ریزد. رودهای فصلی، خاک کویر را می‌شویند و نمکش را با خودشان به تالاب می‌آورند.
کمی زود آمده­ایم. هنوز بارش­های پراکندة فصلی آغاز نشده و تالاب، آن­قدرها آبی ندارد. هر چه هست، حوضچه­های کوچکی است که سراسر دشت را پوشانده­اند. آب، حسابی شور است؛ آن­قدر که هر جا فروکش کرده، سفیدی نمک، روی گل و لای‌ها را پوشانده است. تالاب کجی، یک نمکزار وسیع است.
قنبری که حالا با ما همراه شده تا تالاب را نشانمان بدهد، توضیح می‌دهد که تابستان­ها اهالی روستا، از تالاب نمک برداشت می‌کنند؛ نمکی که بخشی از آن به مصرف خوراکی می‌رسد و باقی به وزارت راه فروخته می‌شود تا در زمستان­ها، به کار نمک­پاشی جادّه‌ها بیاید.
توی آب تالاب، هیچ کرم یا حلزونی وجود ندارد. هیچ حشره­ای لابه‌لای بوته­های روییده در تالاب زیست نمی­کند. تنها پشه‌ها هستند که روی آب آن می‌نشینند؛ و البتّه گنجشک­ها و دم‌جنبانک‌ها که روی شاخ و برگ گزها لانه دارند.
بوته­های فراوانی اطراف حوضچه‌ها را پوشانده­اند، بوته­هایی که به زودی با آغاز بارش­ها، دست کم تا نیمه، زیر آب می‌روند. جنس بوته‌ها از گیاهان شوره­زار است، گیاهانی که می‌توانند آب شیرین را جذب کنند و نمک را به شوره­زار برگردانند. گیاه سبز آن هم در شورترین جای کویر، دیدنی است.
از پرنده‌ها خبری نیست. دُرناها و حواصیل‌ها دورتر در عمق تالاب نشسته­اند، امّا مرغابی‌ها دیده می­شوند.  شکل ظاهری مرغابی­ها تا حدّی به غازها شباهت دارد. از اردک­ها بزرگ­ترند و گردنِ درازتری دارند. منقار آن­ها کوتاه و قوی است. روی آب چرب هستند و نر و مادّه­شان هم شکل است.
دسته­ای از پرنده­های مهاجر، از یک گوشة تالاب پرواز می‌کنند. فرصت کوتاهی برای عکس گرفتن داریم. پرنده‌ها بنشینند، لابه‌لای بوته‌ها گم می‌شوند و دیده نخواهند شد. پرنده‌ها توی آسمان چرخ می‌خورند و از قضا می‌آیند و نزدیک ما می‌نشینند و تشخیصشان سخت است. بیشترشان اردک سر سبز هستند. یک دسته غاز و یک دسته آنقوت هم هستند. عکس می‌گیریم. آنقوت ها از مرغابی­ها، چاق­ترند. به نظر خپل می‌رسند؛ از آن پرنده­هایی که زورشان می‌آید پرواز کنند.
پرنده­های مهاجر تا اواخر زمستان همین جا هستند. این­جا فلامینگو هم دارد. این­ها همه افزون بر هوبره و عقاب طلایی و زاغ بور است که بومی منطقه هستند.
زمستان مناسب­ترین فصل، برای سفر به تالاب کجی است. در این فصل، تالاب در پر آب­ترین حالت ممکن قرار دارد و علاوه بر آن، شانس دیدن پرنده­های مهاجر را هم خواهید داشت.
 
چطور به تالاب کجی برسیم؟
تالاب کجی در 75 کیلومتری نهبندان در خراسان جنوبی قرار دارد. برای سفر به تالاب کجی، ابتدا باید به بیرجند بروید. از بیرجند به سمت نهبندان، در کیلومتر 115 کمی مانده به شهر «شوسف»، به دوراهی «سهل­آباد» می­رسید. جادّه تا سهل­آباد آسفالت است. سهل­آباد یکی از چند روستایی است که در حاشیة تالاب کجی قرار دارد.
اگر هم از نهبندان به سمت بیرجند می­آیید، کمی بعد از شوسف، دوراهی «چاه دراز» قرار دارد. از چاه دراز تا روستای کجی حدود 20 کیلومتر راه است که از وسط تاغزار می­گذرد. شمااز این مسیر  شانس دیدن زاغ بور را هم دارید. 
 
 
نظرات

 نام:
 *نظر: