امروز  جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
یه کفشِ گرم
۱۳۹۴/۰۶/۰۹ تعداد بازدید: ۱۷۲۵
print

 
یه کفشِ گرم
 
حسین رسول زاده
تصویرگر: مهیار چاره جوی
 
مست خوابم که ننه میزنه به پهلوم: 
- پا شو دیگه نونوایی بست.
چشمامو به زور وا میکنم. پشت پنجره، هوا هنوز تاریکه. یعنی ساعت چنده. کلامو سرم میکنم. پول رو بر میدارم و میزنم بیرون. 
ننه داد می زنه:  ژاکت بپوش. ذات الریه میکنی. 
در حیاط رو میبندم و میدوم توی کوچه. آسمون تیرهست. انگار بخواد شب بشه، هوا تاریکه. سوز سردی مییاد. کلاه رو پایینتر میکشم و میدوم سمت نونوایی.
نونوایی غلغله ست. کاش ژاکتم رو پوشیده بودم. تا برسم جلو، حسابی یخ میکنم. پاهام گز گز میکنه. چشمم میافته به انگشتای پام که از دمپایی بیرون زده. انگشتام سرخ شدن. صف که جلو میره، هرم گرمای نونوایی میخوره به صورتم. از سرم میگذره که: خوش به حال نونواها که همه صبحای سرد زمستون رو کنار تنور میگذرونن و جاشون گرمه. باز یادم مییاد ظهرای تابستون تو ظل داغ آفتاب، باز نونواها کنار تنورن و شر شر عرق میریزن. 
هوا هنوز تاریکه. جلوی صف که میرسم، از هرم نونوایی حسابی گرم می شم، اما پاهام هنوز کرخته. پایین پا باد سرد مییاد. نونوا، نونا رو میندازه رو دستم. میدوم سمت خونه. یه چیکه آب میافته رو دستم. سرمو بالا میگیرم، انگار دم اذون مغرب باشه، هوا حسابی تاریک شده. سردمه. پاهام گز گز میکنه. میدوم. بارون میگیره. اول دونه دونه است و بعد تند میشه. دستام و انگشتای پام خیس میشن. تا در حیاط برسم، نونِ رویی حسابی خیس میشه. 
در که میزنم، ننه می دوه و درو وا میکنه. میدوم سمت اتاق. 
آق داداش سر سفره صبحانه نشسته. خونه گرمِ گرمه. اتاق بوی نفت و سماور میده. میچپم کنار بخاری. از توی بخاری صدای ترق و تورق مییاد. نفتا از منبع پشت بخاری میچکن توی یه بشقاب کوچولو و از توی یه لوله، قل میخورن توی بخاری. توی بخاری، نفتا از وسط دیواره بخاری قطره قطره میافتن کف بخاری و معلوم نمیشه کجا میرن. توی بخاری سرخه. شعلهها برای خودشون پیچ و تاب میخورن و بالا و پایین میرن. 
چشمام سنگین می شه و نمیدونم کی خوابم میبره. آق داداش میزنه به پهلوم:
- مگه مدرسه نداری؟
ننه چای شیرین درست میکنه و میده دستم. چای داغ رو هورت میکشم و فرو میدم. تا ته حلقم داغ میشه. پاهام هنوز کرخته. انگشتام مثل انگشتای پیرمردا چروک شده. مدرسهم داره دیر میشه. کش رو میندازم توی کتابم و بیرون میزنم.
ننه داد میزنه: کفشات پشت بخاریه. گذاشتم گرم بشه.
می دوم و کفشامو از پشت بخاری بر میدارم. کفشام بوی پلاستیک داغ شده میده. پامو که میذارم توی کفشم، گرما میدوه توی انگشتای کرخت شدهم. کیف میکنم. از دلم میگذره که هیچی توی دنیا، بهتر از یه کفش گرم نیست. 
 
نظرات

 نام:
 *نظر: