امروز  جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
تحلیل فیلم «همچنان آلیس»، محصول امریکا
۱۳۹۴/۰۶/۱۷ تعداد بازدید: ۹۱۶
print

تحلیل فیلم «همچنان آلیس»، محصول امریکا

تحلیل فیلم «همچنان آلیس»، محصول امریکا

 تحلیل فیلم «همچنان آلیس»، محصول امریکا

 

 

همچنان آلیس: Still Alice
کارگردان‌ها: Richard Glatzer ، Wash Westmoreland
نویسنده‌ها: Lisa Genova ، Richard Glatzer
بازیگران:
Julianne Moore...Dr. Alice Howland
Kristen Stewart...Lydia Howland
Kate Bosworth...Anna Howland-Jones
Alec Baldwin...Dr. John Howland
ردّة سنّی: PG-13 ( مناسببرایافرادبالای 13 سال)
ژانر: درام       
زمان: 101 دقیقه  
برگرفته از رمان «هنوز هم آلیس» به قلم:  لیزا جنوا
هزینة تولید: کمتر از ۵ میلیون دلار!
محصول کشور: امریکا
کمپانی توزیع کننده:  Sony Pictures Classics
خلاصة داستان:
آلیس هاولند، یک استاد فوق‌‌العادة زبان‌‌شناسی است.همسر مهربانش، جان (با بازی بالدوین)، او را باهوش‌ترین و زیباترین زنی که در تمام عمر خود دیده توصیف می‌کند و سه فرزندشان، آنا (با بازی بوسوورث)، تام (با بازی پریش) و لیدیا (با بازی استِوارت)، اگر انسان‌های موفّقی محسوب نشوند، لااقل مسیر خود را در زندگی یافته‌اند. همه چیز در زندگی آلیس به خوبی پیش می‌رود تا اینکه واژگان را، که وسیلة معاش او به عنوان مدرّس زبان‌شناسی دانشگاه کلمبیا هستند، فراموش می‌کند و از آن بدتر کم‌کم در مکان‌های آشنا احساس گیجی و سردرگمی می‌کند. آن­قدر ترسیده که برای مشاوره نزد عصب‌شناس می‌رود و علایم اوّلیة بروز بیماری آلزایمر را حدس می‌زنند. به نظر می‌رسد که بیماری آلیس نوع نادری از آلزایمر است که در انسان‌های زیر ۶۵ سال بروز می‌کند. آلیس در مبارزه با آلزایمر،بیماری‌‌ای که گریبان‌‌گیر بیش از پنج میلیون امریکایی و مجموعاً ۳۶ میلیون نفر در سراسر جهان است، به آرامی در حال زوال است. او با تمام وجود سعی دارد با ماهیّت آلزایمر، یعنی «هنر کنار آمدن با از دست‌‌دادنی‌ها» آشنا شود و ... .
***
آلیس، قهرمان داستان، استاد توانمند زبان‌شناسی،ساکن نیویورک و مدرّس دانشکدة زبان‌شناسیِ کلمبیاست؛ رشته‌ای که همه می‌دانند حافظه در آن حرف اوّل و آخر را می‌زند. انتخابِ یک قهرمانِ زن با بازیِ شگفت‌انگیزِ جولیان‌ مور(که به شایستگی اسکارِ همین نقش را هم گرفت) با توجّه به اقتباس وفادارانه از رمانِ زیبای «هنوز هم آلیس»(به قلم لیزا جنوا)، کاملاً منطقی و معقول بهنظر می‌رسد. کمپانیِ سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده هم که سونی‌پیکچرزِ بزرگ است و سمبلِ هالیوودِ مدرن. تا این­جا همه چیز سرجای خودش است. دو کارگردانِ نسبتاً پخته و کارآزموده هم، وِستمُورلَند و گِلَتزِر پشت دوربین باعثِ جذّابیتِ بصری و دراماتیزه شدنِ یک رمانِ پر‌فروش و تحسین شده هستند. به­خصوص وقتی که متوجّه می‌شویم یکی از کارگردانان(گلتزر)، هنگام کارگردانی این فیلم، خود دچار مرضی شده بود که بعدها پزشکان آن را اسکلروزِ جانبیِ آمیوتروفیک (ALS) تشخیص دادند. او مجبور بود که فیلم را از روی یک آیپَد با استفاده از نرم افزار تبدیل‌کنندة متن به کلام کارگردانی کند. فنّاوری، فروتنانه پشت سر این فیلم ایستاده است و همه چیز در خدمت این است که جولیان مور(قهرمان فیلم) و احساساتش با دوربین و خاطراتی که ذرّه‌ذرّه از بین می‌روند و یا لباس‌هایی که دیگر خودش انتخاب نمی‌کند و ... دیده شوند.
کارگردانان فیلم، وستمورلند و گلتزر قبلاً فیلم‌های «فلافرThe Fluffer» درامی دربارة صنعت فیلم‌های غیراخلاقی، «کویینسسQuinceañera» فیلمی دربارة مکزیکی‌های ساکن لس‌آنجلس و فیلمی دربارة آخرین رابطة ارول فلین با یک دختر نوجوان به نام «آخرین رابین هودThe Last of Robin Hood» را ساخته‌اند، امّا «هنوز هم آلیس» از تمرکز و ضرورتی در قصّه‌گویی برخوردار است که در دیگر فیلم‌های مشترک‌شان دیده نمی‌شود. اگرچه این دو فیلمساز اسم و رسمی در فیلمسازیِ پر زرق و برقِ پرخرج ندارند، امّا سراغ موضوعاتی می‌روند که در آن‌ها یک رویکردِ مهارشده، بهترین تضمین در برابر سانتیمانتالیتة شلخته(احساس‌گراییِ نامنظّم، بی‌ربط و صرفاً شخصی) است. این امر خیلی خوب در لحظات پایانی فیلم دیده می‌شود، تقابلی تلخ و شاعرانه میان نسل‌ها که بهترین بازی را از جولیان‌مور(در نقش آلیس، قهرمان فیلم) می‌گیرد و عمق غیرمنتظره‌ای را در کاراکترِ لیدیا(کریستین استیوارت) نشان می‌دهد.
تصاویر و قاب هایی عمدتاً بسته از بازیگران را هم بنابر ضرورتِ درام میتوان پذیرفت هر چند که همین تعدّد نماهای بسته(کلوزآپ) جایگاهِ زیبایی‌شناسیِ فیلم را در حد سریال‌های تلویزیونی تنزّل داده است، امّا پذیرفتنی ا‌ست و به نسبت زمان کلیِ فیلم(نزدیک به دو ساعت)، نماهای خارجی و بازِ(لانگ‌شات) کمتری استفاده شده است، امّا نکتۀ جالب این­جاست که همین مقدار نیز کاملاً در خدمت داستان و اهداف فیلمساز هستند.
از همان دقایق نخستین فیلم، نیویورکی امن و آرام، زیبا و دوست‌داشتنی و نیز آمریکایی‌هایی خانواده‌دوست و متعهد دیده می‌شوند. نه که چنین نباشد یا دیدگاهِ نگارنده صرفاً بر پایۀ توهمِ توطئه نگاشته شده باشد؛ خیر! امّا از منظر کارشناسی سینما نمی‌توان برخی اِلمان‌ها و نشانه‌ها را نادیده انگاشت. نمی‌توان امنیتِ تزریقی به پوسته‌ی ظاهریِ نیویورک را دید و هیچ نگفت. فیلمسازانِ این فیلم با انتخابِ این رمان و اقتباسی وفادارانه به آن در حقیقت آبروداری می‌کنند برای نیویورکشان. بیراه نخواهد بود اگر از تاثیر سیاست‌های سونی پیکچرز هم در راستای همین هدف و ارائة امریکایی متعهد دلایلی آورده شود.
حال پس از این توضیحات و اشارات، دلایل انتخاب این فیلم برای قصرنامه‌ی پیش رو که نشریه‌ای با اهداف گردشگری‌ست را از نظر خواهید گذراند. تقریبا در دهۀ اخیر، به خصوص بعد از حوادث یازده سپتامبر و انهدام بر‌ج‌های دوقلوی تجارت جهانی؛ مسیر خیلی چیزها از جمله اقتصاد، امنیت و توریسم تغییرات محسوسی داشت. تغییراتی که برای امریکای مدرن هزارۀ سوم ضرورت بود. طبعاً موج این تحولات به سینما هم -که هالیوودش در لس‌آنجلس، نمادِ سینمای صنعتی محسوب می‌شود- سرایت کرده است. با مرور فیلم­های امریکاییِ پنج شش سال اخیر(به خصوص جایزه گرفته‌های آکادمی اسکار)‌، به وضوح می‌توان تاثیراتِ این چرخشِ دیدگاه را ملاحظه و تحلیل کرد.
امریکای امروز نیازی به نمایش جذّابیت‌های بصری مانند خیابان‌های شیک و برج‌های سر‌به‌فلک کشیده، پوشش‌هایی مدرن، لاس‌وگاس رویایی، سواحل تفریحی، کوههای هیجان‌انگیز و .. و ... ندارد. امریکای امروز نیازمند ادّعا و اثباتِ امنیّت است. این نکته‌ در مطالعات جامعه‌شناسیِ سینمای معاصرِ امریکا نیز قابل ردیابی و تحلیل است. پس کاملاً بدیهی به نظر می‌رسد که فیلمسازان و کمپانی‌های بزرگِ امریکایی تمام انرژی خود را بر نمایش، ادّعا و اثباتِ امنیت بگذارند.
فارغ از مباحث سیاسی(که در حوصله این یادداشت نیست)، سینما خیلی ساده در حال انجام وظیفه‌اش است! در مقاطعی لازم بود مکان‌هایی همانند آبشار نیگارا، کازینوهای لاس‌وگاس، مقررات و نظم اجتماعیِ موجود و مواردی این‌چنین را بازتاب دهند و حال فقط و فقط موظّف به امنیّت بخشی به صنعت توریسم هستند؛ صنعتی که مبرهن است پتانسیلی هم‌پای سیاست در انتشارِ افکارِ بومی و ملّی به دنیای خارج دارد. صنعت جهانگردی ایالات متّحده پس از حوادث یازده سپتامبر دچار رکود فرساینده و شدیدی شد. آلیس، قهرمانِ زنِ این فیلم مانیفست(بیانیه) ساده و قابل‌ فهمی دارد: کنار آمدن با از دست‌دادنی‌ها!  کم نبودند و نیستند فیلم­های بزرگی با محوریتِ آلزایمر و فراموشی، که یکی از بهترینشان فیلم "عشق"(AMOUR) به کارگردانیِ میشاییل هانکه آلمانی است، امّا فیلم «همچنان آلیس»، با زبانی احساس‌گرا و البتّه خیلی ساده نحوۀ کنار آمدن با مشکلات و از‌دست‌دادنی‌ها را به مخاطب می‌آموزد؛ یاد می‌دهد که چطور می‌توان از گذشتة دوست‌داشتنی گذشت؛ یاد می‌دهد آنچه ارزشمند است زمانِ اکنون است. توریستِ امروزه که خسته از ها‌ی‌و‌هوی زندگیِ مدرن، خسته از تکرارهای محیطِ زندگی‌اش، توریستی که کوله‌بارش را می‌بندد به قصدِ استراحت و گردشگری، مگر جز این می‌خواهد؟ امروزه‌ای که به راحتیِ یک سرچِ اینترنتیِ ساده می‌توان محیط داخلیِ هتل‌های دنیا و مکان‌های گردشگری را دید و انتخاب کرد، به چیزی فراتر از این‌ها نیاز دارد .. ؛ به چیزی شبیه همینی که این فیلم می­گوید: کشور و شهر ما را انتخاب کنید! این­جا ما یاد گرفته‌ایم چگونه با از دست‌دادنی‌ها(مثلا قصّه‌ها و غصّه‌ها و خاطرات تلخ و شیرین) کنار بیاییم. این­جا ما در اکنون زندگی می‌کنیم.

 

 همین وسوسۀ «اکنون» قوی‌ترین محرّک و طعمه است برای صیدِ جهانگردان. خوب ا‌ست این نکات مدّنظرِ هتل‌داران و مسئولان مراکز گردشگری کشور هم قرار بگیرد. سایت‌های پررنگ و لعاب، رسالت معرّفی جذّابیت‌ها و امکانات شما را به عهده داشته و دارند. چیزی که توریستِ امروز را جلب و جذب می‌کند، چیزی ورای آن­ هاست؛ طیب خاطر و بهداشتِ روان؛کیمیای هزارة سوم.
نظرات

 نام:
 *نظر: