امروز  چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شـهری به مثابة یـک کاراکتـر
۱۳۹۴/۰۵/۲۸ تعداد بازدید: ۱۷۶۰
print

شـهری به مثابة یـک کاراکتـر

                                    شـهری به مثابة یـک کاراکتـر
نگاهی به فیلم مخمصه، به نویسندگی و
کارگردانی مایکل مـان، 1995 امریـکا
کامران شمشیری
نقش ها:
رابرت دنیرو در نقش نیل مک کالی
آل پاچینو در نقش کاراگاه وینسنت هانا
وال کیلمر در نقش کریس شیهرلیس
جون ویت در نقش نیت
تام سایزمور در نقش مایکل کریتو
دنی ترجو در نقش ترجو
دیانا ونورا در نقش جاستین هانا
ارمی برنمن در نقش ایدی
اشلی جاد در نقش چارلین شیهرلیس
ویلیام فیچنر در نقش راجر وان زانت
ناتالی پورتمن در نقش لورن گاستافین
تام نونان در نقش کلسو
کوین گیج در نقش وینگرو
نیل مک کالی، دزدی حرفه ای است که به همراه کریس و مایکل کریتو دست به دزدی خطرناکی از یک بانک میزند و با یک و نیم میلیون دلار فرار می کند، امّا یکی از نگهبانان به دست وینگرو کشته می شود. وینسنت هانا یکی از برترین کاراگاهان لس آنجلس وارد ماجرا می شود و ... .
برای تغییر و تحوّل و کمی ساختار شکنی هم که شده، این بار به فیلمی پرداخته ام که در آن شهر محلّ روایت و وقوع حوادث نه تنها خود را در دل فیلمنامه و قصّه ای اکشن و پلیسی و پرکشش نشان می دهد، بلکه پا را فراتر گذاشته و خود به شخصیّتی سینمایی تبدیل شده است. مخمصه فیلمی به یاد ماندنی با بازی های استثنایی از دو نابغة سینما، آل پاچینو و رابرت دنیروست.
این که نوشتم شهر به عنوان شخصیّتی سینمایی قرار می گیرد، دقیقاً به این معناست که در چنین آثاری حتّی اگر به اندازة فیلم های وودی آلن نماها و قاب های شیک و پاستوریزه از نقاط جذّاب شهر نداشته باشیم، امّا چنان حضوری پررنگ دارد که غیر قابل کتمان بوده و در ناخودآگاه تماشاگر تأثیری شگرف خواهد داشت. در مخمصه، تا دلتان بخواهد نماهایی بسیار وسیع از شهر لس آنجلس خواهید دید؛ نماهایی بر فراز ساختمان ها و برج های سر به فلک کشیده و در دل یکدیگر فرو رفته و به غایت بی رحم و در مقابل، تهی از کادرهایی شسته رفته از پارک ها، مکان های تفریح عمومی و به کل نقاط دیدنی و توریستی. امّا در پایان فیلم و پس از تعقیب و گریزهایی نفس گیر فقط یک پیام به مغز هر بیننده ای مخابره می شود: «لس آنجلس، شهری ناامن برای تبهکاران است و پلیس و امنیّتی بی نظیر دارد»!
داستان فیلم با دو روایت موازی از مسیر زندگی و مشاغل متفاوت دو شهروند آغاز می شود. یک پلیس باهوش با نقش آفرینی آل پاچینو و دیگری تبهکاری نابغه با هنرنمایی رابرت دنیرو. هرچه که از دقایق آغازین فاصله می گیریم، به طرز ماهرانه ای در پرداخت فیلمنامه و نیز کارگردانی، چنان آرام آرام به درون حوادث پرتاب می شویم که قابل تحسین و مثال زدنی است. مایکل مان، کارگردان مخمصه در عین حال که قصد معرّفی لسآنجلس را دارد، امّا اغراق نمی کند. این جا دیگر از سینمای سراسر توریستی و سرخوشانة وودی آلن خبری نیست! این جا صنعت هالیوود و سیاست کلّی دولت ایالات متّحدة امریکاست که تعیین کنندة خط مشی نهایی فیلم است. در مخمصه قرار نیست کسی جذب زیبایی های مبلمان شهری یا کازینوهای پر زرق و برق شود. به طور قطع لسآنجلس هم مانند اغلب کلان شهرهای امریکا و اروپا، چیدمانی منظّم و جذّاب و دل فریب دارد.
مایکل مان در مخمصه تا سرحدّ امکان شهری مملو از جرم و جنایت و اغتشاش را به تصویر می کشد و مردمش را انسان هایی کم تحمّل، روان پریش یا حتّی سادیسمی معرّفی می کند. اما این پایان کار نیست و در پردة سوم فیلمنامه و زمانی که کم کم گره گشایی ها آغاز می شود و به سی دقیقة پایانی می رسیم، متوجّه نکات عمیق تری خواهیم شد که اگر جز این راه، شیوة دیگری را برمی گزید، شاید هرگز چنین تصویر منزّهی از لسآنجلس را نمی توانست ارائه دهد. چنانچه کمی به حافظة سینمایی تان مراجعه کنید، در اکثر فیلم های تریلر و اکشن هالیوودی همانند ترمیناتورها، مرد عنکبوتی، بتمن و ... همواره نجات دهنده ای برای کمک به مردم و رفاه و امنیّت و آرامش آن ها حضوری پررنگ داشته و دارد؛ حضوری که اجرای تمام و کمال قانون را تضمین میکند و شهر و کشور را از هرگونه جرم و جنایت و بی نظمی پاک می نماید. به قول راجر ایبرت فقید (بزرگترین و محبوب ترین منتقد تاریخ سینما)، رؤیای امریکایی پس از دهه ها رشد و تکامل هنوز به شکلی کامل نمود پیدا نکرده و گویی دولت امریکا تا تسخیر تمام کرة خاکی، دست از سر این رؤیای پوشالی بر نمی دارد؛ رؤیایی که میلیون ها شهروند امریکایی را مشغول خود نگاه داشته است.
مخمصه اطّلاعاتش را بسیار چند لایه و حساب شده و به طور کاملاً قطره چکانی در اختیار تماشاگر می گذارد. نماهای بسیار باز از فراز پشت بام ها یا از پشت سر بازیگران و ستاره های اصلی فیلم از داخل آسانسورها و پنجره های اتاق کارشان، چهره ای تاریک و بسیار آشفته از کلان شهر لسآنجلس را در ابتدای فیلم نشان می دهد، امّا با پیشرفت داستان و گره گشایی های اواخر فیلم، ما هم تصاویر به مراتب آرام تر و شهری صبورتر و زیباتر را می بینیم. ضمن اینکه مخمصه اوّلین فیلمی است که رابرت دنیرو و آل پاچینو در مقابل یکدیگر بازی کردند؛ البتّه 21 سال قبل هر دو در قسمت دوم فیلم پدرخوانده به ایفای نقش پرداخته بودند، ولی در هیچ سکانسی از این فیلم در مقابل یکدیگر قرار نمیگرفتند و همین تقابل دو ستارة بزرگ سینما که هر دو در روزهای اوج خود بودند، به اندازة کافی برای هر مخاطبی در سراسر دنیا جذّاب است و در انتقال صحیح و کامل مفاهیم مدّ نظر گروه سازنده مؤثر خواهد بود. صنعت سینما چنانچه به دست اهلش باشد و از تمامی امکانات بالقوّه بهره بگیرد، قادر است معانی بزرگی را در ذهن و روح مخاطبان سراسر دنیا ثبت کند.
مخمصه در حقیقت دعوت به تماشا یا گردش در لسآنجلس نیست، بلکه قوّت قلب و اطمینان خاطری است به ساکنانش که همه چیز مرتّب است و هستند کسانی که شبانه روز مراقب شما و امنیّت شهرند و این پیام کوچکی نیست. رؤیای پوشالی امریکایی لحظه به لحظه و سال به سال در حال فروپاشی بیشتر است و تولید و اکران جهانی چنین آثاری قطعاً زمان مرگ آن رؤیاها را به تأخیر می اندازد و این همان فرصتی است که دولتمردانش می خواهند و دهه ها برای حفظ آن تلاش می کردند.
درکنار تمام این مزایا، شهری که زیبا، جذّاب و در عین حال امن و آرام است، آیا مکان مناسبی برای تفریح و پول خرج کردن و گردشگری نیست؟ موافقید که همین سینما چنانچه به دست نااهلش بیفتد، همانند شمشیر دو لبه خطرناک عمل می کند؟ و چه بسا صنعت توریسم نیز قربانی گام های قدرتمند سیاست و سوءاستفادة سیاستمردان از سینما خواهد شد.

نظرات

 نام:
 *نظر: