
حسن جوهرچی ساعت 5 بامداد روز جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۹۵پس از تحمّل عارضة کبدی و عفونت ریوی و کلیوی به علّت ایست قلبی در سنّ ۴۸ سالگی درگذشت. ضمن طلب غفران برای این هنرمند فقید، دعا میکنیم در سفر زیبای اخروی با سیّدالشّهدا(ع) محشور شود.
** من در هنگام سفر فقط به کسب آرامش روحی فکر میکنم و معمولاً برای سفر از قبل برنامهریزی میکنم که مثلاً چه برنامهای را در سفر دنبال کنم تا بیشترین حجم آرامش نصیبم شود.
** البتّه نه آنطور که اصلاً تفاوتی نداشته باشد؛ چون سفرها با هم متفاوت هستند، ولی سعی میکنم با همة این تفاوتها به کسب آرامش فکر کنم.
** منظورم نوع سفر است؛ مثلاً برخی سفرها کاری, برخی سفرها تفریحی و برخی سفرها هم زیارتی هستند. بنابراین هر کدام روحیّات خاص خود را میطلبد.
** چه سؤال جالبی! واقعاً سفرهای زیارتی نصیب انسان میشود و هیچ نیرویی جز دعوت خدا و امامان معصوم(ع) انسان را راهی این سفرها نمیکند. من تا به حال چندین مرتبه به زیارت امام هشتم(ع) آمدهام و تجربههای خوبی هم از این سفرها برایم مانده است که میتوانم از آنها به عنوان بهترین سفرهای عمرم یاد کنم. امّا یک آرزوی دیگر هم برای سفر زیارتی دارم. دوست دارم در فرصتی خوب به کربلا سفر کنم و برای زیارت امام حسین(ع) مشتاق هستم.
** برخی از سفرهایم با برنامهریزی قبلی خودم برای زیارت انجام شد و برخی هم برنامة کاری بود که البتّه توفیق زیارت حضرت رضا(ع) هم نصیبم شد.
** بله و آنها هم مشهد را دوست دارند و از سفرهایمان به این شهر به خوبی یاد میکنند.
** سفر فرصتی است که انسان روح و ذهنش را از همة اتّفاقات ریز و درشتی که برایش افتاده و احیاناً شاید ناراحتی هایی هم بر دلش مانده، خالی کند.سفر فرصتی برای دیدن و تجربه کردن است و اگر بخواهیم بیشترین حظ را از سفر ببریم باید برای خودمان و همسفرانمان لحظات شادی را ایجاد کنیم تا از این فرصت بیشترین لذّت و بهره را ببریم.
مورد عجیب خطای انسانی
چه کسی مسئول آمار بالای تصادفات در سفرهای جادّهای است؟
«خطای انسانی ایرانیها بیشتر است». این نتیجه از کنار هم گذاشتن دو خبر زیر به دست آمده است:
1- طبق آمار و اطّلاعاتی که سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرده، اوّلین عامل مرگ و میر غیر طبیعی در ایران، تصادفات جادّهای است. در صورتی که در دنیا، تلفات جادّهای رتبة نهم را دارد.
2- طبق اعلام مسئولان، خطاهای انسانی همچون سرعت بالا، خستگی، خواب آلودگی و... مهمترین عامل تصادفات سفرهای جادّهای است.
با کنار هم گذاشتن این دو خبر میتوانیم نتیجه بگیریم ما ایرانیها بیشتر از مردم دیگر کشورها در طول سفرهای جاده ای خود دچار خطای انسانی میشویم. از قضا ما هم با این نظر مسئولان موافق هستیم و میزان خطاهای انسانی را در ایران بالا میدانیم، امّا در تعریف دامنة خطاهای انسانی کمی با مسئولان اختلاف نظر داریم. به عقیدة ما از خودروسازانی که خودروهایی فاقد کیفیّت به بازار عرضه میکنند تا مهندسانی که جادّههایی غیراستاندارد میسازند و سیاستمدارانی که بعضاً تصمیمات اشتباهی در زمینههای راه و ترافیک اتّخاد میکنند، همه در این آمار سهیم هستند.
مگر میشود 27 هزار نفر در طول یک سال بر اثر تصادف جان خود را از دست بدهند و مهمترین عامل آن خواب آلودگی باشد؟ اگر چنین باشد باید این خواب آلودگی را بیشتر معطوف به مسئولانی دانست که علیرغم آمار بالای تصادفات جادّهای، کماکان در خواب غفلت به سر میبرند و هر سال به سادگی از مقابل این اعدادی که هر رقمش به ارزش جان یک انسان است، میگذرند.
چند لحظهای که یک عمر میشود!
تصادف تنها در چند ثانیه رخ میدهد، امّا همین چند ثانیه میتواند یک عمر زندگی افراد را تحت تأثیر قرار دهد. فرزندانی که در یک لحظه پدر و مادر خود را از دست دادهاند و مادرانی که در یک لحظه ثمرة زندگیشان پر کشیده، به خوبی میتوانند قدر این لحظه را دریابند. آمارها حاکی از آن است که علاوه بر فوت 2 نفر در هر ساعت از شبانهروز بر اثر تصادف در جادّههای کشور، خانوادههای این افراد نیز با مشکلات عدیدهای روبرو میشوند. بیماریهای روحی و روانی، مشکلات اقتصادی، آسیبهای اجتماعی و... از جمله مشکلاتی است که گریبان خانوادههای حادثه دیده را میگیرد.
با آگاهی برانیم
البتّه نمیتوان تمام تقصیرها را هم گردن مسئولان انداخت، بلکه گاهی خود ما هم مسئول هستیم؛ ما که از وضعیّت راهها و خودروها آگاه هستیم و با این وجود باز هم با سرعت میرانیم؛ خسته و خواب آلوده پشت فرمان مینشینیم و با جان خود و عزیزانمان بازی میکنیم. لازم است ما هم در این وانفسا کمی مراعات کنیم. از همین رو در ادامه توصیههایی برای سپری کردن سفری امن ارائه میکنیم که امیدواریم تا حدّی راهگشا باشد:
ارتباط گرما با تصادفات
در فصل تابستان به دلیل تعطیلی مدارس میزان سفرها اوج میگیرد، امّا باید دقّت کرد که گرما با وقوع تصادف ارتباط دارد. وقتی هوا گرم میشود خواب آلودگی در رانندگان بیشتر خواهد شد که همین امر باعث تصادف و کاهش توانایی در کنترل خودرو میشود. بنابراین اگر فصل تابستان را برای سفر انتخاب میکنید، حتماً بعد از دو ساعت رانندگی، زمانی را به استراحت اختصاص دهید.
روشن نکردن کولر بیشتر ضرر دارد
تصوّر نادرستی که هنوز هم در برخی از رانندگان وجود دارد این است که روشن کردن کولر موجب بالا رفتن هزینة سوخت میشود. در صورتی که پایین دادن پنجرهها میزان سوخت بیشتری مصرف میکند. خاموش بودن کولر موجب ورود باد گرم به داخل خودرو و در نتیجه از دست رفتن بیشتر آب بدن میشود. بنابراین توصیه میشود رانندگان در صورت خاموش بودن کولر، در فواصل نیم ساعته یک لیوان آب بنوشند تا مایعات دفعی بر اثر هوای گرم جبران شود.
عینکهای آفتابی ارزان، ولی پر ضرر!
متأسّفانه بعضی از رانندگان هنگام خرید عینکهای آفتابی به فاکتورهای دیگری غیر از استاندارد بودن آن توجّه میکنند که همین میتواند یکی از علل تصادفات باشد. تحقیقات نشان داده استفاده از عینکهای تقلّبی ارزان قیمت که هیچ گونه استانداری ندارند، در خستگی چشم راننده تأثیرگذار است.
اتومبیل فرسودة صنعت توریسم
خسته نباشید
تهیّه کننده: سیّد رضا میرکریمی
نویسندة فیلمنامه: سیّد رضا میرکریمی، محمّدرضایی راد
کارگردان: محسن قرایی، افشین هاشمی
بازیگران: جلال فاطمی، حسام محمودی فرید، غوغا بیات، فرزاد باقری
خلاصةداستان: زوجی جهانگرد، درگیر اختلافاتی با یکدیگرند. آنها در میانة سفر خود در ایران (کرمان) با مؤسّسة جهانگردی طرف قراردادشان به مشکل برمیخورند و درگیر یک ماجرای تازه میشوند…
1-«خسته نباشید» از منظر یک فیلم اوّل که دو کارگردان جوان پشت آن ایستادهاند، فیلمی قابل قبول و حتّی بیشتر از آن، قابل تحسین است؛ فیلمی که داستان سادهاش را به خوبی روایت میکند و فیلمنامة هوشمندانهاش را در یک تلفیق مناسب با کارگردانی مناسب، پیش روی مخاطب میگذارد.
روایت همراهی یک زوج خارجی(که یکی از آنها، رگ و ریشهای ایرانی دارد، امّا سالها از ایران دور بوده) با دو جوان کرمانی که تصمیم گرفتهاند این زوج را به دیدن کلوت(یکی از مناطق متفاوت کویری کرمان) ببرند، تصویری تازه و در عین حال جذّاب از ایرانی و خلق و خوی او ارائه میدهد که نمیتوان ارزشهای سینمایی آن را هم ندیده گرفت.
فیلم به سادگیِ دلچسبی وارد داستانش میشود و آدمهایش را معرّفی میکند و در نهایت، آنها را راهی سفری میکند که حاصلش، شناخت بیشتر آدمها از یکدیگر است و بازگشتی مهربانانه است به یادآوری چیزهایی که داشته و از دست دادهاند.
تصویربرداری خوب، بازیهای روان بازیگران غیرحرفهای(به جز بازی نهچندان جذّاب غوغا بیات)، فیلمنامة قوی و دیالوگ نویسی ساده، امّا هوشمندانه، بخشی از نقاط قوّت «خسته نباشید» است که این فیلم را جزء معدود فیلمهای غافلگیرانة سال 92 قرار میدهد؛ فیلمی که اگر چه ممکن است با ذهنیّتی نه چندان مثبت به دیدن آن بروید، امّا مطمئنّاً همچون بسیاری از تماشاگرانی که فیلم را در سینما با آنان دیدم، پس از پایان فیلم، برای آن دست خواهید زد و احساس خواهید کرد که از نود دقیقه وقتی که برای دیدن این فیلم صرف کردهاید، ناراضی نیستید. ممکن است این یادداشت، کمی برای شما نامتعارف باشد و احساس کنید که نویسنده، کمی بیش از حدّ معمول شیفتة این فیلم شده و بیشتر از معمول از آن تعریف میکند! البتّه حق هم با شماست. نویسنده کمی بیشتر از همیشه از این فیلم تعریف میکند و این اتّفاق را معلول آن میداند که تیرگی و تلخی فیلمهای این چند سال اخیر، ذهن همه را آنچنان آشفته کرده که دیدن یک فیلم شیرین و دوست داشتنی در میان این همه فیلمهای نا امید، همچون درخشش یک فانوس در تاریکی به نظر میرسد که باید قدر آن را دانست. سینمای ایران، همانقدر که نیازمند فیلمهایی گاه تلخ و نا امید(امّا واقع بینانه) از این سرزمین است، نیازمند فیلمهایی امیدوار و انرژی بخش نیز هست که «خسته نباشید»، یکی از معدود فیلمهای خوب و قابل تقدیر این عرصه است. «خسته نباشید» جزء آن دسته از فیلمهایی است که میتوان با آرامش وجدان، دیدنش را به همه آنها که از شما آدرس یک فیلم خوب را میپرسند، سفارش کرد و مطمئن بود که پس از دیدنش، به شما طعنه نخواهند زد!
2-«خسته نباشید» یک فیلم سفارشی است؛ جزء آن دسته از فیلمهایی که معمولاً ساخته میشوند تا یک نهاد یا مؤسّسه یا شرکتدر واضحترین شکل، خود را تبلیغ کند، امّا هوشمندی این فیلم و سفارش دهندة آن(سازمان میراث فرهنگی استان کرمان) آن است که اجازه میدهند تا داستان فیلم، فارغ از وجه تبلیغاتی مورد نظر، خودش را روایت کند و البتّه از دل همین آزادی فیلمنامه و موضوع است که وجه زیبای داستان امکان بروز مییابد. زیبایی لوکیشن و داستان زندگی آدمهای گوناگون که در این لوکیشن تعریف میشود و تحوّل مییابد، بیشتر از آنچه که باید، تأثیرگذار است و این، یکی از نقاط قوّت این فیلم سفارشی است که فارغ از نگاه سفارش دهنده و از مسیری درست و تازه، به همان نتایج مطلوبی که باید، دست مییابد و اثرگذار میشود.
3-امّا دیدن «خسته نباشید»، بهانهای برای طرح موضوعات بسیاری است. نخست آنکه میتواند تلنگری باشد به سازمانها و نهادها و مؤسّسات بسیاری که تبلیغ را فقط در سادهترین و دم دستترین شکل ممکن دوست دارند(و شاید میشناسند!) و از کارکرد شیوههای گوناگون تبلیغ غافلند. شیوهای که در این فیلم، به نحو درستی به کار گرفته میشود تا بیننده، پس از پایان فیلم دریابد که باید نگاه دوبارهای به آدمها و محیط پیرامونش بیندازد. دوم آنکه این فیلم جای خالی بسیاری از موضوعات اینچنینیدر عرصة توریسم در سینمای ایران را به یاد میآورد و این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که چرا سینمای ایران، این پتانسیل قوی و قدرتمند در عرصة موضوعات گردشگری ایران را تا به حال نادیده گرفته است. سوم آنکه کنکاش فیلمسازان در چنین موضوعاتی، میتواند کمی از زهر موضوعات تلخ اجتماعی این چند سال اخیر را بگیرد و تصویری تازه از جریان فراموش شده و موضوعات دیده نشدة سینمای ایران ارایه کند.
4-ایران را به واسطة طیف گستردة آب و هوا و اقلیمهای گوناگون، «جهانی در یک مرز» مینامند؛ یک سوی این سرزمین، گرم است و سوی دیگر سرد؛ جایی تابستان است و جایی دیگر پاییز! طیفی وسیع و گسترده از فرهنگها و آداب و رسوم گوناگون در این مرز گرد آمدهاند که نمونة آن در کمتر جایی از دنیا به چشم میخورد؛ یک کشور با پتانسیل بالا در عرصة جذب گردشگر و توریست که متأسّفانه، هیچگاه نتوانسته حتّی از بخشی از این پتانسیلش را نیز درست و هوشمندانه استفاده کند. جاذبههای بسیار این سرزمین برای جذب مسافران دیگر کشورها، آنقدر بالاست که میتوان به استناد این داشتهها، برنامهای بلند مدّت برای رهایی از اقتصاد نفتی چید و به صنعت گردشگری به عنوان یکی از منابع درآمد اصلی این سرزمین فکر کرد، امّا متأسّفانه عوامل بسیاری دست به دست هم دادهاند تا این اتّفاق نیفتد. تأثیر شرایط سیاسی- اقتصادی و به خصوص تحریمهای چند سال اخیر بر صنعت گردشگری ایران، از دست رفتن وجهة فرهنگی ایران در عرصههای جهانی و سیاسی شدن چهرة آن در دهة گذشته، از دست رفتن ارزش پول ملّی و بالا رفتن ارزش پول دیگر کشورها، سیاستهای غلط و نادرست مسئولان عرصة گردشگری و میراث فرهنگی و بی ثبات بودن مدیریت نهادهای مرتبط با این حوزه، عدم مدیریت درست بر منابع به دست آمده از گردشگری و صرف آن در محلّی غیر از موضوعات مرتبط، عدم پشتیبانی مسئولان از طرحهای مرتبط با گردشگری، صدور مجوّز تخریب و تغییر کاربری بسیاری از فضاهای فرهنگی قدیمی ثبت شده در لیست آثار ملّی، عدم حفاظت درست از داشتهها و میراثهای ملّی همچون تخت جمشید و انبوهی دیگر از مسایل و مشکلات پیش روی این عرصه، باعث گردیده تا صنعت گردشگری ایران، همچون بسیاری دیگر از داشتههای ملّیاش، دستخوش تاراج و فراموشی و کم لطفی قرار گیرد و در شرایطی که دیگر کشورهای دنیا، از محلّ درآمدهای گردشگری خود، بودجة مملکت خود را تأمین میکنند، ایران در مقیاس جهانی، پایینترین رتبة ورود گردشگر و طبعاً، پایینترین درآمد از این عرصه را داراست.
«خسته نباشید» کاملاً هوشمندانه از چنبرة سیاست و اقتصاد امروز ایران که بر همة اکران آن سایه انداخته، عبور میکند و به اجتماع میپردازد؛ به آدمهایی که اگر بتوانند این سرزمین را در موقعیّت درست آن ببینند، مطمئنّاً عاشق آن خواهند شد و دوستش خواهند داشت.
در «خسته نباشید»، یک اتومبیل استیشن قدیمی و زهوار دررفته وجود دارد که در همان اوایل مسیر سفر، پنچر میشود و مسافرانش را آوارة کویر میکند. صنعت گردشگری در ایران، دقیقاً مصداق همین اتومبیل است! وسیلهای که میتواند محلّی برای درآمد ساکنان این سرزمین باشد، امّا به دلایل بسیار، از جمله فرسودگی آن و از رده خارج بودنش، طاقت کشیدن چنین باری را ندارد. اگر چه مسافران فیلم با پایان خوشبینانة فیلم همراه میشوند و رنج سفر با این اتومبیل فرسوده را به یک خاطرة خوش و گردش در کویر بدل میکنند، امّا این نگاه خوشبینانه در صنعت توریسم نمیتواند به یک نتیجة خوشایند منتهی شود. در واقعیت بیرونی، باید سازوکار مناسبی برای صنعت گردشگری تعریف شود، زیرساختهای آن فراهم شده، امکانات مناسب حضور گردشگر به وجود آمده و مسیری درست برای حرکت اتومبیل این صنعت تعریف شود. اتّفاقی که در سالهای اخیر نیفتاده و اگر عزمی قاطع برای ایجاد آن به وجود نیاید، همین اندک زمینههای گردشگری سرزمینی به نام ایران هم، در لابهلای چرخ دندههای بزرگ سیاست و اقتصاد و مسایل مربوط به این دو عرصه، خرد خواهد شد.
باغ فین، سمفونی آب و سایه ها
اگر قصد دیدن باغ فین را داشتید هرگز با خودرو تا ورودی باغ نروید. تقریباً از محدودة هتل امیرکبیر پیاده شوید و مسیر را پیاده طی کنید؛ زیرا بر خلاف تصوّر عمومی، باغ بسیار پیشتر از عمارت سر در، از خود خیابان شروع می شود. با ردیف دوستداشتنی درختان و جویی که در حاشیه جریان دارد. اگر کمی هم اهل بازیگوشی و جست و جو باشید میتوانید از مسیر اصلی خارج شوید و از بافت محلّی سمت راست خیابان خود را به باغ برسانید؛ بافتی چند صدساله و بکر که با بگیر و جویی که در آن جریان دارد و ردیف درختان چنار، خلوت شگفتانگیزی دارد. اگر در این فضا غلبه بیشتر با رنگ کاهگلی دیوارهاست، هرچه به باغ نزدیک تر میشوید فضا سبزتر میشود. همان طور که در خود باغ این سبزی جای خود را با فیروزهای جویها و در آخر لاجوردی حوضها عوض میکند.
اگر این نقطة مهمّ تاریخی را فراموش کنیم که باغ فین جایی است که ناصرالدّینشاه در سال ۱۸۵۲ میلادی صدراعظم خود امیرکبیر را در آن به قتل رسانده، میتوان به این نکته توجّه کرد که سابقه و قدمت باغ فین احتمالاً به دورة صفویه بازمیگردد. وسعت باغ بالغ بر ۲۳ هزار متر مربّع و شامل یک حیاط مرکزی است که به وسیلة دیوار، بارو و برجهای استوانهای شکل محصور شدهاست. در مقایسه با بسیاری از باغهای ایرانی مشابه، باغ فین با آب قابل توجّهی مشروب میشود.
برخی منابع تاریخی قدمت این باغ را به دوران سلطنت آلبویه میرسانند. به استناد این منابع، زلزلة مهیب سال ۱۵۷۳ میلادی باعث تخریب کلّی باغ شد. بقایای باغی در چند صد متری باغ فین(باغ نو) موجود است که به باغ کهنه معروف است. باغ کهنه در دورة ایلخانان مغول بیشترین گسترش را پیدا کرده است. به هرحال ساختمان باغ فین فعلی به دوران شاهعبّاس اوّل نسبت داده شده و میراث فرهنگی ایران طرّاح باغ را غیاثالدّین جمشید کاشانی میداند. با این وجود منابع دانشگاهی طرّاح باغ را شیخ بهایی معرّفی میکنند.
کار ساخت و توسعة عمرانی باغ در دورة شاه صفی و شاهعبّاس دوم نیز ادامه یافت و به اوج رسید. بناهای سردر ورودی، کوشک صفوی و یکی از حمّامها محصول این دوره بودهاند. همچنین شاه سلیمان صفوی صفّهای پیرامون چشمة فین بنا نمود که احتمالاً موجب تغییر نام چشمة فین به چشمة سلیمانیه بودهاست. این چشمه معمولاً به روی مردم بسته است، ولی اگر مانند راقم این سطور سماجت کنید و پیگیری، شاید بتوانید از آن دیدن کنید. فضایی عجیب که نمونهاش را کمتر در معماری ایران دیدهام و شاید از این نظر که آب در در میانة حیاط با وسعت زیاد جاری است و با سکّوهایی مشرف بر آن امکان تماشایش وجود دارد بتوان آن را با عمارت مسحور کننده مدرسة چهارباغ صفوی قیاس نمود. تعداد ماهیها در این مظهر چشمه بسیار بیش از حوضهای خود باغ فین است.
از اواخر دورة صفویه تا دورة زندیه و همزمان با حملة افغان و لشکرکشیهای نادر شاه، توجّهی به باغ نشدهاست. در دورة کریمخان زند و همزمان با وقوع چند زلزلة پیاپی، باغ و ابنیة موجود در آن مورد مرمّت قرار گرفت و بنای خلوت کریمخانی به آن افزوده گشت که امیرکبیر فقید در ایّام اقامت در باغ در آن سکنی میگزید که به سبب حیاط کوچک و عمارت مختصری که در آن قرار دارد فضایی بسیار دنج و خوشایند است. در دورة سلطنت فتحعلیشاه قاجار، بخشهایی زیادی به ابنیة باغ افزوده شد. تقریباً مابقی ابنیة موجود در باغ، همگی محصول این دوران است. ولی با مرگ فتحعلیشاه، کار رسیدگی به باغ و درختان آن رها شد و حتّی بخشهایی از باغ از میان رفت. با ثبت ملّی این اثر در هفتاد سال پیش، رسیدگی و توجّه به آن اهمیّت بیشتری یافت. در دورة پهلوی، بنای موزة ملّی کاشان بر خرابههای خلوت نظامالدّوله و همچنین بنایی در حدّ فاصل کتابخانه و حمّامها ساخته شد و سایر ابنیه نیز مورد مرمّت قرار گرفت. سوء مدیریت و بیتوجّهی در چند سال اخیر، موجب خسارات جبران ناپذیری به باغ شدهاست.
در سال ۱۹۳۵ و همزمان با ثبت ملّی این اثر، ابتدا استخر مرکزی باغ مورد مرمّت قرار گرفت. در سال ۱۳۳۶ بنای موسوم به خلوت نظامالدّوله که به طور کامل تخریب شده بود، مجدداً بنا شد و به موزة ملّی اختصاص یافت. مرمّت سایر عناصر معماری از جمله کوشکها در سال ۱۹۷۹ آغاز شد. در سال ۱۳۸۷ ادامة ساماندهی کف فرش، تهیّة پروندة طرح آسیبشناسی و درمان پوشش سبز گیاهی باغ فین، ساماندهی مجاری آب خروجی حوضها و جویهای داخل باغ، مرمّت درِ چوبی عمارت، آواربرداری و بامسازی کوشک صفوی و ساماندهی راه آبهای آن به انضمام آواربرداری و بام سازی ضلع غربی و همچنین نصب دوربینهای مداربستة باغ انجام شد. باغ فین و مجموعه بناهای آن در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۱۴ با شماره ثبت ۲۳۸ بهعنوان یکی از آثار ملّی ایران به ثبت رسیدهاست. کار ثبت جهانی این اثر که از سال ۲۰۰۷ میلادی آغاز شده بود، چندین سال به طول انجامید و سرانجام در زمستان ۱۳۸۹، مرحلة اوّل ثبت این اثر در فهرست میراث جهانی یونسکو به انجام رسید. به دنبال تشکیل پروندة ثبت جهانی این اثر در سال ۱۳۸۹ یونسکو دستور اعمال تغییراتی در سنگفرش و پیادهروهای باغ صادر کرد که این تغییرات انجام شدهاست.
تماشای باغ امّا بیش از این عددها و مشخصّات به ما میآموزد. وجود عناصر آب و درخت که عناصری پویا هستند در کنار ابنیه که عناصر ثابت معماری هستند، هویّتی زنده به این اثر فرهنگی و تاریخی بخشیدهاست. باغ فین یکی از مهمترین باغهای ایرانی است که همچنان زنده و پابرجاست. همچنین این باغ به خوبی روش ایجاد منظر فرهنگی را معرّفی میکند.
در طرّاحی باغ فین، آب اساسیترین عنصر بودهاست. آب در باغ فین به صورتهای راکد(در استخر مقابل کوشک و حوضخانة صفوی)، روان (در جویها)، فورانی (فوّارهها) و جوششی (ظهور آب از حفرههای منظم کف حوض در حوض جوش و حوضخانة صفوی و شترگلوی فتحعلی شاه) حضور دارد. هریک از اشکال گوناگون آب در این باغ، مفهومی خاص را تداعی میکند. آب فراوان و جریان آن در جویهایی با کاشی فیروزهای، در محیطی که آب واقعاً کمیاب است و درختانی با سایة گسترده در تضادی بزرگ با کویر خشک و طبیعتی نامهربان است که در پشت دیوارهای باغ گستردهاست. باکی از این نداشته باشید که کنار جویها بنشینید، کفش و جورابها را در بیاورید و پا در خنکای آب چشمه بگذارید. وقتی سردی به مویرگ پاها غلبه کند، تماشای حجم سبز درختان باغ میتواند آرامش را تا انتهای وجود شما استیلا بخشد.
آب جاری در جویها، استخرها و حوضهای باغ از چشمة سلیمانیه تأمین میشود. آب این چشمه ابتدا در استخری در پشت باغ جمع میشود. اختلاف ارتفاع این استخر نسبت به سطح جویها، ایجاد فوّارههایی را امکانپذیر کردهاست که به روش ثقلی آب را به بالا پرتاب میکنند.آب حوض اصلی از دوازده چشمة داخل آن میجوشد که به آن حوض جوش گفته میشود. از آن به بعد، آب در جویهایی با کاشیهای فیروزهای جریان مییابد. رنگی که با رنگ خاکی صحراهای اطراف در تضاد است.
مهمترین گیاهان باغ فین، شامل ۵۷۹ اصله درخت سرو و ۱۱ اصله درخت چنار است. با توجّه به قدمت این درختان، به نظر میرسد که درخت سایه گستر و همیشه سبز سرو در طرّاحی باغ نقش کالبدی داشته و کاشت معدود درختان خزاندار چنار موجود در باغ، فقط به منظور افزایش کیفیّت بصری صورت گرفتهاست. به نظر میرسد که کاربرد درخت سرو در ادبیّات فارسی به عنوان نماد زیبایی انسان در این انتخاب بیتأثیر نبودهاست.
اغلب درختان باغ، بین ۱۰۰ تا ۴۷۰ سال سن دارند. طی پانزده سال گذشته و به خصوص بعد از سال ۱۳۸۶، مجموعهای از عوامل موجب بروز فاجعة خشکی و بیماری درختان شد. عواملی همچون مهار فیزیکی غیراصولی، دخالت غیر کارشناسانه، سرمازدگی شدید، عبور سیم و کابل برق و لولهگذاریهای تأسیساتی، ایجاد پیادهروهای آهکی و سیمانی و محصور کردن درختان با آن، آبیاری نادرست و غیراصولی، آفت شپشک، نادیده گرفتن دستور غذایی درختان، مشکلات مدیریتی و نادیده گرفتن نظرات کارشناسان موجب گردید تا حدّاقل ۱۱۲ درخت تاریخی به طور کامل خشک شوند و تعداد زیادی هم بین ۳۰ تا ۵۰ درصد آسیب ببینند. مسئولان میراث فرهنگی پایان یافتن «عمر مفید» درختان را دلیل خشک شدن آنها میدانند.
در طرّاحی اوّلیة باغ، حفظ تقارن اهمیّت ویژهای داشتهاست. به تدریج و با دخالت شاهان، از این تقارن کاسته شدهاست. این خروج از تقارن هم در محورهای تردّد در باغ و هم در ابنیة اضافه شده پس از دورة صفویه به چشم میخورد.
در مرکز باغ، کوشک صفوی قرار دارد. حمّام کوچک و عمارت سردر سایر ابنیة دورة صفوی را تشکیل میدهند. کوشک قاجاری با نقّاشیهای زیبای سقفی و دیواری نیز در انتهای باغ و خارج از محور تقارن باغ واقع است. حمّام سلطنتی، موزة ملّی، خلوت کریمخانی و اتاق شاهنشین ابنیهای هستند که پس از دوران صفویه به ابنیة باغ افزوده شدهاند. ولی چندان در بند شمایل و شکل ابنیه نباشید. معماری ایرانی در اینجا هوشمندانه خود را عقب کشیده است تا فضا دیده شود. در فضاها قرار بگیرید و چشم اندازهای متنوّع را تماشا کنید. نحوة قرارگیری عمارتها و کادربندی های بصری آنها بسیار پر اهمیّتتر از نقّاشیها و ظرایفی است که به چشم میآید. تمام باغ را جستجو کنید و سعی کنید مسیر نرفتهای باقی نگذارید. هر کدام از مسیرها، چشم انداز و حال و هوای خودش را دارد مانند راههای رسیدن به خدا.
صد سلام، صد علیک، صاحبخونه، سلام علیک
مقدّمه
برای ما مشهدیها اگر استان گلستان و جنگل و دریایش اوّلین مقصد گردشگری کودکیمان نباشد، قطعاً یکی از اوّلینها بوده است. هنوز ده سالی از تقسیم استان مازندران و ظهور گلستان به مرکزیّت شهر گرگان نمیگذرد و از این رو گلستان استان جوانی محسوب میشود.
روستاهای در هم فرو رفته؛ شهرهای آشنا
اگر چه غالب شهرهای کنونی این استان از بزرگ شدن روستاها به وجود آمدهاند و به نوعی «روستا شهر» محسوب می شوند، امّا منطقة گرگان پیشینهای چند هزار ساله دارد.
روستاهای استان گاه آن قدر به هم نزدیکند که با عبور از جادّه متوجّه پایان یکی و آغاز ورودتان به دیگری نمی شوید. این روستاها بیشتر در راستای رودها و جادّهها به شکل طولی و در کوهستان به صورت پلّکانی شکل گرفته اند. برای ما ساکنان گرم و خشک نشین، اقلیم سرسبز و جغرافیای جذّاب و دیدنی گلستان باعث شده تا تقریباً همة سفرهای ما به این استان، زمینی باشد. از این رو شهرهای مهمّ گلستان را همگی از حفظیم؛ آزادشهر، گرگان، گنبدکاووس، بندر ترکن، علی آباد کتول، مینو دشت، آق قلا، کردکوی، بندر گز و گالیکش معروفترین شهرهای گلستان هستند. در مجموع این استان دارای 26 شهر، 27 بخش و 60 دهستان است. در یک تقسیم بندی ساده شاید بتوان تمام فارسی زبانان، ترکها و سیستانیها را شیعه و ترکمنها، قزّاق و بلوچ را اهل تسنّن دانست.
اقوام گلِ گلستان
جمعیّت این استان در سال 90 بیش از یک میلیون و هفتصد هزار نفر بوده که حدود 51 درصد از آنها شهر نشین هستند. اقوام گلستان شامل ترکمنی، فارسی زبان سیستانی و بومی، ترک، بلوچ، مازندارنی و قزّاق است. مازندارانیها عموماً در روستاهای نیمة غربی استان ساکنند؛ آذریها در گنبدکاووس زندگی میکنند؛ قزّاقها در گرگان و فارسی زبان های بومی و سیستانی اکثراً در مرکز و جنوب این استان سکنی گزیدهاند. امّا ترکمنها در بخشهای شرقی، مرکزی و شمالی استان زندگی میکنند. عشایر این استان تابستان را به ارتفاعات خراسان شمالی میروند و زمستانها در دشتهای گلستان به دامپروری مشغولند.
از «فیس» تا «ندی بدی»!
امروزه اکثر مردم گلستان به زبان فارسی سخن میگویند. بخشی از استان کتولی صحبت میکنند از جمله مردم علی آباد کتول. طبیعی است که در بخش غربی استان، یعنی شهرهای کردکوی و بندر گز زبان رایج، مازندرانی باشد. امّا گنبدیها و بندر ترکمنیها ترکی سخن میگویند. با چند اصطلاح شیرین گلستانی آشنا شوید:
فیس: تکبّر
دَله: شکم پرست
اَرِی: بله
مار: نامادری
ندی بدی: ندید بدید
آداب و رسوم
نوروز خوانی
از آداب شیرین مردم گلستان نوروزخوانی است که از ابتدای اسفند قبل از فرا رسیدن عید، نو بهار را نوید میدهد. نوروزخانان محلّی که غالباً دو نفر هستند با چوبدستی و کولهپشتی به درِ خانهها رفته و ضمن خواندن اشعاری در وصف بهار و نوروز از مردم مژدگانی میگیرند. مردم که ورود نوروزخانان را به فال نیک گرفتهاند، دور آنها حلقه زده و بسته به توان مالی خود انعامی مثل قند، برنج، لباس، روسری و وجه نقد به آنها میدهند.
نمونهای از اشعار نوروزخانان:
«صد سلام، صد علیک
صاحبخانه، سلام علیک
آمده تنه خدم، با عزّت و حرمت
فردا روز قیامت، خدا بده رحمت»
چهارشنبه سوری
گلستانیها در آخرین چهارشنبة سال مانند دیگر مردم کشورمان با روشن کردن آتش و پریدن از روی آن این شب را جشن میگیرند. آنها خرید کوزة نو را موجب بیشتر شدن برکت در سال نو دانسته و کوزههای آب نمک را از پشت بام انداخته و میشکنند. دختران گلستانی با همراه داشتن یک آینه در کوچهها راه رفته و سخن اوّلین فردی را که از کنارشان عبور میکند، در برآورده شدن آرزوهای خود تعبیر میکنند. امّا پسرها در این شب با سر کردن چادر و همراه داشتن یک کاسة فلزی و قاشق، سر و صدا به پا کرده و به در خانهها رفته و خوردنی میخواهند. مردم به قاشق زنان، شیرینی، شکلات و قند میدهند.
آق قوین
گوسفند سفید یا آق قویون جشن تولّد مردان ترکمنی است که به سنّ 63 سالگی رسیده باشند. آنها به پاس بزرگداشت 63 سال زندگی پیامبر، حضرت محمّد(ص) این تولّد را جشن میگیرند. مردان ریش سفید ترکمن رسیدن به این سن را با پخت غذای محلّی چکدرمه میان دوستان و آشنایان و فامیل خود جشن میگیرند. این مراسم بسته به وضع مالی متولّد(!) میتواند با تهیّة یک آبگوشت مختصر یا با قربانی کردن یک یا چند برّة سفید و تقسیم آن بین مدعوین مفصّل برگزار شود. برگزاری مسابقة کشتی و اسب سواری نیز از حواشی این جشن است. جوایز این مسابقات پول نقد، پارچه یا پیراهن است.
نرم بلاغ
یکی از آداب پسندیدة مردم گرگان باز کردن روزه در ماه رمضان با آب داغ است که به آن نرم بلاغ گفته میشود؛ زیرا معتقدند آب گرم معدة خشک و حنجره را برای خوردن غذا آماده میکند.
افطار 50 سالگی
در میان کتولهای گلستان رسم است هر که در ماه رمضان به سنّ پنجاه سالگی برسد، افطاری میدهد.
رقص خنجر
امّا شاید منحصر به فردترین رسم گلستانیها رقص خنجر با حرکات متهوّرانة جوانان ترکمن با لباسهای سنّتی باشد که دست در گردن هم حلقه زده و یکی از آنها که شمشیردار است در میان حلقه قرار میگیرد و ذکر خوانی انجام میشود. این رقص هیجان انگیز آنقدر ادامه مییابد تا یکی از رقصندهها از شدّت التهاب غش کند یا بیفتد! در این لحظه شمشیردار در گوشش غزلیاتی میخواند تا به هوش آید.
شب های روشن
نوار ساحلی دریای خزر به علّت محصور بودن در رشتهکوه البرز و دارا بودن جنگلهای انبوه به طور طبیعی دسترسی دشواری داشته و بدین جهت مکان امنی برای مخالفان خلافت عبّاسی بوده است. از سوی دیگر شمال ایران به طور معمول پایگاه علویان به حساب میآمده و طبیعی است سادات و امامزادگانی که تحت فشار دستگاه خلافت بودهاند این منطقه را برای زندگی انتخاب کرده باشند. استان گلستان یکی از سه استان شمالی کشور است که از این نعمت برخوردار بوده است.
در پانزده کیلومترى جادّة قدیم گرگان ـ کردکوى و نزدیکى روستاى سرکلاته کفشگیرى، بناى زیبایى وجود دارد. این بنا مدفن دو تن از فرزندان امام موسى کاظم(ع) به نامهای امامزاده عبدالله و امامزاده فضل الله(ع) معروف به «امامزاده روشن آباد» است که زیارتگاه عاشقان و دلدادگان اهل بیت عصمت و طهارت است. ساختمان این بنا در میان باغ و قبرستانی به مساحت کلّی هفت هکتار که متعلّق به قرن نهم هجرى قمرى است، قرار گرفته. بنای امامزاده به صورت برجی بلند و چند وجهی شامل رواق و حرم چهارگوش و گنبد ساقهدار مدوّر است که پایینتر از گنبد مدوّر بام سفالپوش امامزاده است. در داخل صحن صندوق چوبی نفیسی به ارتفاع یک متر و طول 3 متر و عرض ۵/۱ متر دیده میشود که در ضلعهای کناری آن منبّتکاری زیبایی به چشم میخورد و روی این صندوق 7 سوراخ وجود دارد که مردم نذورات خود را داخل آنها میاندازند. گفتنی است در سال 865 هجری قمری دو لنگه درِ نفیس در این عمارت نصب شده که از نظر زیبایى و دقّت و مهارتى که در آن به کار رفته بىنظیر است. بقعة امامزادگان عبدالله و فضل الله(ع) داراى رواق و حرم چهارگوش و گنبد ساقه دار مدوّر است که از کف حرم حدود 15 متر ارتفاع دارد. همچنین یک مسجد الحاقى همانند دیواره در کنار آن قرارگرفته که جزء آثار تاریخى به ثبت رسیده است. در سال 879 هجری قمری صندوقی چوبى به طول 5/2 ، عرض 5/1 و ارتفاع 5/1 متر به دست استاد حاجى عبدالله ساخته شده و روى مرقد نصب شده است. شایان ذکر است زیر بناى این بقعه چشمة آبى به صورت قنات که وقف شده مىگذرد. در سال 900 هجری قمری مرحوم فضل الله قاضى فرزند سیّد رضى الدّین، یکى از حاکمان وقت منطقه، املاک متعدّدى را وقف بقعه کرده.
در این امامزاده مقبرة برادران امام رضا(ع) به نامهای ابراهیم و محمد هم قرار داشته که درهای آن از چوب کاج بوده و با آیات قرآن به صورت زیبایی کندهکاری شده بوده، ولی در حال حاضر اثری از آن نیست. در پایان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که قبرستان امامزاده آرامگاه 141 تن از شهداى جنگ تحمیلى و بسیارى از علما، عرفا، متدیّنین و معتمدین است.
سوغات سرزمینهای شمالی
به استان گلستان، قطب مهمّ تولید صنایع دستی خوش آمدید! بازارهای این استان با انواع و اقسام سوغاتیهای دستبافت و رنگارنگ از قالی و قالیچه و گلیم و جاجیم تا انواع سجّاده و نمد و پارچههای سوزندوزی شده هر مسافری را به خود میخوانند. در ادامه به معرّفی سوغات استان گلستان میپردازیم.
از هر انگشت یک هنر
مردمان استان گلستان مصداق این جملة «از هر انگشتش یک هنر میریزد» هستند؛ چرا که جمعیّت بیش از یک میلیون و ششصد و پنجاه هزار نفری این استان که شامل قومیتهای مختلف میشوند، هر کدام دارای صنایع دستی و هنرهای بسیاری هستند .
ترکمنها را با قالی و قالیچهها و روسریهای معروفشان میشناسند. ترکمنها در هنر قالیبافی از طبیعت و محیط زندگیشان الهام میگیرند و بیشتر قالی و قالیچهها به دست بانوان ترکمن بافته میشود. مادّة اصلی فرشهای ترکمن پشم است.
بانوان ترکمنی در گذشته برای رنگدار کردن پشم از رنگهای طبیعی استفاده میکردند، در حالی که امروزه خیلیها از رنگهای شیمیایی استفاده میکنند. رنگ اصلی زمینة فرشهای ترکمن قرمز است. این فرشهای پرزدار با گره زدن بر تار و پود بافته میشوند.
یکی دیگر از دستبافتههای ترکمنی نوعی قالیچة کوچک به نام نمازلیق یا سجّاده است. اعباد این قالیچهها معمولاً 120 در 80است و نقشهایی مانند درخت توت، ماری گل و کعبه بر روی آنها به چشم میخورد.
قارچین یا پشتیهای ترکمنی هم با زیبایی منحصر به فردشان دلربایی میکنند. پلاسبافی هم از دیگر هنرهای قوم ترکمن است. پلاس نوعی قالی بدون پرزِ گرهدار است که در مینودشت، رامیان، کلاله و روستاهای ترکمن نشین بافته میشود.
گلیمهای ترکمنی هم در مناطق مختلف استان و در ابعاد متنوّع و برای پوشاندن اسب، زین اسب و خورجین بافته میشود. ابعاد بزرگتر گلیمها هم برای پوشاندن کف اتاقها به کار میرود.
از دیگر صنایع دستی استان گلستان میتوان به نمدبافی اشاره کرد که در علیآباد کتول، گنبد کاووس، آق قلا و بندر ترکمن رایج است. طرح و نقش نمدهای ترکمنی از لحاظ تنوّع بینظیر است. به نمد ترکمنی «کچه» گفته می شود. معمولا در سایر نقاط ایران نمدبافی به خاطر نیاز داشتن به قدرت بدنی بالا، کاری مردانه است، امّا جالب است بدانید که نمدهای ترکمنی صرفاً بانوان تولید میکنند. از کاربردهای نمد هم میتوان به پوشش اسب، زین اسب و پوشاندن دیوارهای آلاچیق اشاره کرد.

هنرهای مردم استان گلستان به اینها محدود نمیشود. جاجیمبافی هم یکی دیگر از هنرهای آنهاست. جاجیم بدون پرز و از جنس پنبه است و کاربردهایی مانند زیرانداز، پادری، پشتی و لیف دارد. ابزار مورد نیاز برای بافت جاجیم چرخ، شانه، ماسوره و ماکو است.
و امّا بخوانید از هنر سوزندوزی در میان مردم استان گلستان هم ترکمنها و هم بلوچها آن را به نمایش میگذارند.
سوزندوزی بر روی یقه، سرآستین، حاشیههای جلوی پیراهن و روی پیراهنهای سنّتی با استفاده از رنگهای شاد و زیبا در بین اکثر خانوادههای استان گلستان رایج است.
چه عطری! چه طعمی!
استان گلستان سوغاتیهای خوشمزّه هم دارد! شیرینیهای سنّتی این استان زبانزد است؛ از نان زنجبیلی، نان خرمایی، حلوا اماج وکلوچه گرفته تا نان برنجی و نان قندی و سیچو کماچ.
یکی از معروفترین شیرینیهای استان گلستان نان زنجبیلی است که از آرد گندم، شکر، روغن و زنجبیل تهیّه می شود و به شکل لوزی است. از خواصَ این شیرینی همین بس که زنجبیل در درمان گرفتگی عضلات، بیماریهای معده و سرماخوردگی بسیار مفید است.
نان خرمایی گرگان هم شیرینی سنّتی دیگری است که از دوران گذشته در این شهر رواج داشته است. خوردن نان خرمایی در یک هوای سرد در کنار یک استکان چای داغ را حتماً امتحان کنید.
ناگفته پیداست که ماهی و خاویار هم سوغاتِ معروف استانهای شمالی از جمله گلستان هستند.
آینه 60 سده تمدّن
ناحیهای از کشور ایران که امروزه استان گلستان نامیده میشود یکی از قدیمیترین و آبادترین سرزمینهای شمال شرقی ایران قبل از اسلام بوده است. تا جایی که به گفتة باستانشناسان آثار به جا مانده از این تمدّنها شباهت بسیاری به آثار به دست آمده از تمدّن سومریها و عیلامیها دارد و قدمت آن به حدود 6000 سال میرسد.
در اواسط هزارة دوم قبل از میلاد این خطّه مرکز تمدّن تیرهای از اقوام آرایی نژاد که در این ناحیه سکنی داشتهاند بوده است. این منطقه در زمان هخامنشیان به نام هیرکانی (هیرکانیا) شهرت داشته است. در این نواحی آثار تاریخی فراوانی به دست آمده است که از جملة آنها دیوار (سد) اسکندر به طول تقریبی ۱۵۵ کیلومتر است که در دورة ساسانیان بنا شده است. این دیوار که بقایای آن همچنان در پارهای از نقاط به چشم میخورد، در شمال گرگان از غرب به شرق کشیده شده و برای جلوگیری از هجوم اقوام شمالی بنا شده بود. در عهد اوّلین سلاطین مستقل ایران بعد از اسلام این ناحیه در دست سامانیان بود و بعدها گاهی به دست آل بویه میافتاد. سرانجام آل زیار در آن جا سلطنتی برپا کردند که از اوایل قرن چهارم تا اواسط قرن پنجم هجری قمری دوام یافت. بنای مقبرة قابوس وشمگیر از سلاطین این سلسله هنوز نزدیک ویرانههای شهر قدیم جرجان موجود است. همچنین تا قرن هفتم این ناحیه به ولایت گرگان شهرت داشته و از قرن هفتم تا چهاردهم استرآباد خوانده می شده است. در سال ۱۲۰۶ هجری قمری شهر استرآباد برای آخرین بار توسّط آقا محمّد خان قاجار در کنار ویرانههای شهر قبلی تجدید بنا شده و به این نام شهرت یافته است.
اگر راههای مهم قدیم را که جادّههای اصلی عبور و مرور مردم بودهاست، در نظر بگیریم، به دو مسیر عبوری از استان گلستان امروزی برمیخوریم:
1- راه نیشابور به دریای خزر: این راه از نیشابور به اسفراین میرفته و در آنجا راه دو شعبه میشده؛ یکی از طریق گردنة فیروزه به بجنورد و دیگری از راه جنگل به جرجان (نزدیک گنبد کاووس امروزی) و از جرجان به سوی دریایخزر میرفته است.
2- راهکنار شمال: از جرجان (نزدیک گنبد کاووس امروزی) به استرآباد (گرگان امروزی)، خرگواران، اشرف (بهشهر امروزی)، سارویه (ساری امروزی)، مامیتر (بارفروش سابق و بابل امروزی)، آمل، چالوس، تنکابن، لاهیجان و از آنجا به دیلمان و گیلان و خلخال آذربایجان منتهی میشده است.
همچنین جالب است بدانید یکی از مسیرهای جادّة افسانهای ابریشم از استان گلستان عبور میکرده است. جادّة ابریشم شبکه راههای بههمپیوستهای با هدف بازرگانی در آسیا بود که شرق و غرب و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و شرق اروپا پیوند میداد. این راه از توان هوانگ در چین به ولایت کانسو میآمد و از آنجا با عبور از ترکستان شرقی و آسیای میانه به سمرقند و بخارا میرسید. در بخارا قسمت اصلی آن از راه مرو، سرخس و نیشابور به استان گلستان امروزی وارد میشد و از گرگان، بام و صفیآباد به ری میآمد و از ری با عبور از شهرهای مختلفی که در مسیر جادّه قرار داشتند به یکی از بندرهای شام منتهی میشد.
چکدرمه
غذاهای محلّی عطر و بوی دیگری دارند؛ غذاهای محلّی طعم آشنای دیار و سرزمینت را دارند؛ غذاهایی که با تمامِ عشق و توجّه پخته میشوند. در سفرمان به استان سرسبز گلستان پای سفرة اهالی سختکوش و مهربان این دیار می نشینیم به صرف یک پرس «چکدرمه»!
چکدرمه یا چکدیرمه غذای سنّتی ترکمنهاست و بسیار معروف و پرطرفدار هم هست. موادّ اصلی این غذا برنج و گوشت است. در ادامه با طرز تهیّة این غذای خوشمزه آشنا میشوید.
چی لازم داریم؟ پیاز: ۲ عدد گوشت(خورشتی): نیم کیلو برنج: ۵ پیمانه گوجه فرنگی: ۳ عدد روغن: ۱ سوم پیمانه زردچوبه: ۱ قاشق چایخوری نمک: ۱ قاشق چایخوری زعفران(آب کرده): ۳ قاشق غذاخوری فلفل: ۱ سوم قاشق چایخوری
چطور بپزیم؟ ابتدا گوشت را نیمپز میکنیم به قدری که کمی از آب گوشت باقی بماند. سپس برنج را از شب قبل در آب گوشت خیس میکنیم. بعد روغن را در ماهیتابه ریخته و داغ میکنیم و پیاز خرد شده را در آن تفت میدهیم. در این مرحله ادویهها را به پیاز اضافه میکنیم و تفت میدهیم و سپس گوشت نیمپز شده را به پیاز داغ اضافه می کنیم و تفت میدهیم. بعد از اضافه کردن گوجهفرنگی به مواد، برنج و آب برنج و زعفران را هم میریزیم. سپس مانند پخت کته اجازه میدهیم تا آب برنج خشک شود و تا خشک شدن آب آن، برنج را هم میزنیم تا ته نگیرد. در مرحلة آخر حرارات را کم میکنیم و در قابلمه را میگذاریم تا غذا پخته شود. نوش جان. چند نکته · طبخ چکدرمه با روغن حیوانی، طعم بهتری به غذا میدهد. · اگر دوست داشتید میتوانید ادویة کاری هم به این غذا اضافه کنید. · دقّت کنید که مقدار آب برنج باید یک و نیم برابر هر پیمانه باشد.
در بازارهای شمالی
بازارهای شمالی پر هستند از عطر و بوی سبزیهای تازه و ماهی تازه و انواع ترشیجات. بازارهای شمالی عطر زندگی دارند و حال و هوای خوشِ سرزندگی. این بار سری میزنیم به شرقیترین استان شمالی کشور، استان گلستان. در بازارهای گلستان همراه میشویم با ترکمنهای خونگرم و باصفا. دو بازار مهمّ استان گلستان بازار قدیمی گرگان و بازار روسهای گنبد کاووس هستند که در این مجال به معرّفی آنها میپردازیم.
بازار قدیم گرگان
این بازار که از نظر معماری از زیباترین بازارهای شمالی کشور است، به بازار نعلبندان هم معروف است و بین چهارراه میدان تا سهراه میرکریم و میدان قیصریّه واقع شده است.
بازار تاریخی گرگان در دوران گذشته یکی از مهمترین مراکز داد و ستد کالا بوده و به مروز زمان شکل و بافت قدیمی و تاریخی خود را از دست داده است. طبق اسناد تاریخی در منطقة استرآباد قدیم و گرگان فعلی بازارهای مختلفی وجود داشته است که قدمت بعضی از آنها به دوران هخامنشیان بازمیگردد. در آن دوران این منطقه به ایالت «هیرکان« شناخته میشده است. گفته میشود قدمت بازار تاریخی گرگان به قرن چهارم هجری میرسد.
در زمانی که بازاز بافت اصلیاش را حفظ کرده بود، راستههای مختلفی در آن دیده میشد از جمله راستة آهنگران، بزّازان، چلنگران، آبنباتسازان و... . کاروانسراهای معروفی هم مانند کاروانسرای حاج محمّدتقی خان هزار جریبی و کاروانسرای حاج امین الاضرب هم در این بازار وجود داشت. امّا هنوز هم نشانههایی از دوران گذشته را در بازار میتوان دید مانند مسجد جامع، حمّام قاضی و تکیههای بازار.
وجه تمایز بازار قدیم گرگان با سایر بازارهای قدیمی ایران، سرپوشیده نبودن آن است. این بازار شامل راستة پیچ در پیچی است که در دو طرف آنها دکّانها با سقفهای شیروانی صف کشیدهاند. علّت مشهور بودن این بازار به بازار نعلبندان هم به این برمیگردد که در یکی از کاروانسراهای بازار فضایی را به نعل زدن اسبها اختصاص داده بودند.
در این بازار محصولات متنوّعی از موادّ خوراکی تا پوشاک و صنایع دستی به ویژه دستبافتهای ترکمنی عرضه میشود. اهالی گرگان مایحتاج روزانة خود مانند سبزی و میوه و ماهی تازه و نان را از این بازار تهیّه میکنند. در روزهای نزدیک به عید حال و هوای این بازار وصف ناشدنی است.
بازار گنبد
از دیگر بازارهای مهمّ استان گلستان میتوان به بازار روسها در شهر گنبد کاووس اشاره کرد که در فاصلة تقریبی 100 کیلومتری از شهر گرگان قرار دارد، با سبکی کاملاً متفاوت.
بازار سرپوشیدة روسها در ورودی شهر گنبد کاووس قرار دارد و حدود 100 مغازه در آن فعّالیت میکنند. اجناسی که در این بازار عرضه میشوند بسیار متنوّع هستند؛ به عبارتی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در این بازار پیدا میشود! حتّی اگر قصر خرید هم نداشته باشید و وارد بازار شوید، شک نکنید که با چند کیسة پر از وسایل خارج خواهید شد! علّت پر رفت و آمد بودن و شلوغی این بازار قیمتهای مناسب و منصفانة اجناس آن است و چه چیزی از این بهتر برای مشتری به خصوص اینکه اگر مسافر هم باشد؟
در هوای سبزِ جنگل
دروازة ورود به شمال سرسبز ایران است؛ گلستانی است از عطر و بوی گل و گیاه و درخت؛ استان گلستان سرزمین زیبای آبشارها و غارها و تالابها و جنگلهاست. سفر به این استان و دیدار طبیعت بینظیرش روح را نوازش می دهد.
جاذبههای طبیعی استان گلستان بسیار است، امّا جاذبههای تاریخی و مذهبی هم کم ندارد. مرکز این استان شهر زیبا و خوش آب و هوای گرگان است. در استان گلستان اقوام مختلفی زندگی میکنند؛ از ترکمن و فارس گرفته تا بلوچ و ترک.
در سفرتان به استان سرسبز گلستان دیدن این جاذبههای طبیعی و تاریخی را از دست ندهید: برج گنبد کابوس که بلندترین برج آجری جهان است، پارک جنگلی تنگه چهل چای، آبشار لوه، آبشار کبود وال، آبشار آق سو در پارک ملّی گلستان، روستای گردشگری زیارت، اسکلة بندر گز، اسکلة بندر ترکمن، جزیرة آشوراده، پارک جنگلی النگدرّه و... . سفرتان پر از سبزی و طراوتِ گلستان.
نمایی از شهر گرگان از ارتفاعات هزار پیچ
المان برج بسیج در شهر گرگان
نمایی از روستای گردشگری زیارت
بندر ترکمن
جنگل النگدرّه درگرگان
میل تاریخی گنبد کاووس
دختر ترکمن در عروسی و روسریهای مخصوص عروسی
زن ترکمن در یکی از روستاهای استان گلستان
مرد ترکمن در حال رفتن به نماز عید فطر و قالیچة معروف ترکمن که به عنوان سجّاده مورد استقاده قرار میگیرد.
اوج هنر در حرم
مقدمه:
طی شرح ساخت و سازهای حرم در عهد تیموری از به بلوغ رسیدن خشت وگلهای سازندة حریم دلها گفتیم. از یک بقعه و حواشی محدود مجموعۀ عبادتی و فرهنگی بزرگی ساختند. در ادامة راه این بار از دورهای جهادی در آبادانی حرم سخن میگوییم. بی شک صفویان که دولتی شیعه مذهب بودند بیشترین تأثیر را در به اوج رساندن جلوههای بصری حرم حضرت رضا(ع) و شهر مشهد در ابعاد گوناگون داشتهاند.
شرح کوتاهی از عهد صفوی:
خاندان شیعه مذهب صفوی حدود 220 سال بر ایران حکومت کردند. هرچند بنیانگذار این دودمان، یعنی شاه اسماعیل صفوی که در سال907 هجری قمری تاجگذاری کرد، نقش چندانی در تاریخ مشهد و به تبع آن حرم نداشت، امّا فرزند او، شاه تهماسب و نوادگانش که تا سال1135 هجری قمری بر ایران فرمانروایی کردند، نقش بهسزایی در تکامل شهر مشهد داشتند.
همانطور که گفتیم در دورة تیموری مشهد چهرهای تازه یافت و عنوان شهری مهم در منطقه را به دست آورد. این روند در دورة صفویۀ شیعه مذهب نیز ادامه داشت. شاه تهماسب صفوی تلاشهایی برای مقاومسازی شهر در برابر حمله ازبکان کرد، امّا بالاخره ازبکان برای مدّت 10 سال کنترل شهر را به دست گرفتند. دورة دوم حکومت صفویان بر مشهد از سال 1007 هجری قمری و با پیروزی شاه عبّاس صفوی بر ازبکان آغاز شد. در ادامه به معرّفی و توصیف بناهای ساخته شده در هر دو دوره میپردازیم.
شاه تهماسب صفوی: او که دومین سلطان صفوی بود در مدّت 54 سال سلطنتش با ازبکان در حال جنگ بود. به همین دلیل بارویی بر گرد شهر مشهد کشید که تا همین چند سال پیش اصلیترین حصار شهر بود. او گنبد حرم حضرت رضا(ع) را نیز طلا اندود کرد. این اقدام ابتکاری نوین در جامعۀ اسلامی بود. شاه تهماسب در جوار حضرت رضا(ع) به خاک سپرده شد.
شاه عبّاس صفوی: وی که اصلاً زاده و پرورش یافتۀ مشهد بود و حتّی تاجگذاری اوّلیهاش هم بر روی کوهسنگی مشهد انجام شد، پس از اینکه مشهد از سلطة ده سالة ازبکان رهایی یافت همّ خود را بر آبادانی آن گذاشت. کشیدن آب خیابان تأثیرگذارترین اقدام شاه عبّاس در شهر مشهد بود، امّا او و دولتمردانش با ساخت و تزیین بناهای اطراف حرم جلوهای نو به آن بخشیدند.
حرم حضرت رضا(ع) تا پیش از عهد شاه عبّاس تنها دارای یک صحن کوچک بود. صحن مزبور که توسّط امیر علیشیر نوایی احداث شده بود شامل رُبع جنوب غربی صحن عتیق فعلی میشد؛ طوری که به قول مورّخان عهد صفوی «ایوان امیر علیشیر که درگاه روضة مطهّره از آنجاست و در جانب جنوبی صحن واقع شده... در یک گوشة صحن افتاده و به غایت بدنما بود». در نتیجه شاه عبّاس دستور داد صحن را چنان توسعه دهند که ایوان امیر علیشیر در وسط آن قرار گیرد. لذا «عمارات جانب شرقی را که منهدم شده بود اضافة صحن نمود و حکم کرد ایوان دیگر در مقابل آن و دو ایوان هم در جوانب شرقی و غربی صحن جدید بسازند». او همچنین ساقۀ گنبدی را که پدرش زرّین کرده بود با ورقههای خشتنمای مطلّا پوشاند.
نکتة مهم دربارة اقدامات عمرانی عهد صفوی دشمنی آنها با دولت عثمانی است و قرار گرفتن اماکن مقدّس مسلمانان در سرزمین دشمن. صفویه با سیاستپیشگی زیارت مشهد علی بن موسی الرضا (ع) را مورد تشویق قرار دادند.آنها با موقوفات برجستة خود ضروریات رفاهی اهالی مشهد و زائران آن را تأمین کردند. این اقدامات، مقدّماتی را فراهم آورد تا شهر مشهد در نیمۀ دوم سدۀ یازده قمری با احداث چند مدرسه به یکی از کانونهای فرهنگی- آموزشی مهمِّ کشور تبدیل شود.
دولتمردان صفوی، خصوصاً سرداران شاه عبّاس به تبعیّت از مخدومشان در عمران شهر مشهد و حرم رضوی و فراهم آوردن امکانات رفاهی برای مجاوران و زائران این شهر کوشیدند. به همین دلیل حرم از سمت پایینپا و شمال گسترش پیدا کرد، و ابنیهای چون گنبد حاتم خانی، گنبدالله وردی خان، دارالضّیافه و صحن عتیق احداث شد. مقابر مشهور به پیر پالاندوز وگنبد سبز و مسجدگنبد خشتی نیز در همان زمان ساخته شدند. شرح این اقدامات از این قرار است:
- اللهوردیخان، سردار مشهور شاهعبّاس صفوی، آرامگاهی برای خویش در قسمت پایین پای حضرت رضا(ع) ساخت. این آرامگاه به گنبد الله وردی خان شهرت دارد و از ارزشمندترین ابنیة دورة صفوی در حرم مطهر است.
- حاتم بیگ اردوبادی، وزیر شاهعبّاس نیز در پایین پای حضرت رضا (ع) آرامگاهی برای خویش احداث کرد که بعداً به گنبد حاتمخانی شهرت یافت.
- محراب خان قاجار از سرداران مشهور شاه عبّاس صفوی در زمان حکومت خویش در مشهد چندین بنا ساخت که مسجد محراب خان واقع در راستة نوغان از آن جمله است. این مسجد در زمان ما تخریب و بازسازی شده و هیچ اثری از معماری پیشین و کتیبههای آن باقی نمانده است.
- مهدی قلی بیک میر آخورباشی که از سرداران مشهور شاه عبّاس و هم میرآخور وی بوده، حمّامی گرانمایه در مجاورت مقبرة امیرشاه ملک(مسجد شاه) در بازار فرش فروشها ساخت که حالا به حمّام شاه مشهور است و به موزة مردمشناسی تبدیل شده است.
- احداث مدارس عبّاسقلیخان و ابدال خان، خیرات خان، میرزا جعفر، فاضلخان و باقریّه و نوّاب در نیمة دوم سدة یازده، حرم و پیرامون آن را تبدیل به کانون فرهنگی ـ زیارتی بیمانندی کرد. دربارةه این مدارس باید از یک سلسلة ایرانینژادِ دور از ایران یاد کرد. این گورکانیان هند بودند که در نیمۀ دوم قرن یازده قمری حدود ده مدرسۀ بزرگ که هر یک به منزلۀ دانشگاهی در زمان خود بوده، در شهر مشهد ساختند.
گورکانیان که اعقاب دودمان تیموری بودند، پس از ظهور قوم ازبک به هند عقب رانده شدند؛ آنها در اصل حکومت ایرانیِ دیگری در هند برپا کردند و روابط حسنهای با صفویه، خصوصاً اهالی خراسان داشتند. دولتمردان آنها به ایران سفرهای دوستانه داشتند و چون به مشهد میرسیدند منشأ خدمات خیری میشدند که از آن جمله احداث مدرسه بوده است. مدرسة خیرات خان که در سال 1075 در بست پایین ساخته شد و مدرسة میرزا جعفر در گوشۀ شمالی صحن عتیق و مدرسة فاضل خان در بست بالا (اکنون تخریب شده است) هم توسّط دو تن از خراسانیانِ به هند سفر کرده احداث شد. مدرسة نوّاب در ابتدای بالاخیابان توسّط سادات رضوی ساخته شد که چون مدّتی در هند زندگی کرده بود به نوّاب هندی خان شهرت داشت. سعد الدّین محمّد وزیر هم که مباشر ساخت مدرسة عبّاسقلی خان بود در پایین پا مدرسة سعدیه را ساخت که اکنون تخریب شده است. مدرسة بهزادیة سلیمان خان و همچنین شش مدرسۀ کوچک دیگر از ساخت و سازهای صورت گرفته در عهد صفوی هستند.
تمامی این اقدامات جلوهای نوین به مشهد و حرم حضرت رضا(ع) داد؛ طوری که در زمان سلسلة بعدی، یعنی افشاریان مشهد توانست عنوان پایتخت و مرکز حکومت را به خود بگیرد.
کوهستان،خاستگاه افسانه ها و اساطیر
کوه در فرهنگ کهن ایرانی، منشأ حیات دانسته میشود. در قدیمیترین باورهای ایرانی، «مهر» در غاری در دل کوه پا به عرصة زمین میگذارد و به دنبال آن دیگر عناصر حیات شکل میگیرند. کوه در باور ایرانیها تعالیبخش روح هم هست و پهلوانان اساطیری با بالا رفتن از البرزکوه، به تعالی میرسند. آرش هم تنها هنگامی میتواند «آرش شیوا تیر» باشد که پا بر سر البرزکوه مینهد.
علاوه بر اساطیر در زندگی جاری هم، کوه و کوهستان منشأ سرسبزی و غنای طبیعت است. برفی که در زمستان، قلّههای سر به آسمان را سفیدپوش میکند با فرارسیدن بهار و گرم شدن هوا، چشمههای زلال را در دامنهها میجوشاند و رود و رودخانهها را شکل میدهد که جانبخش باغها و مزارع است.
سفر به کوه و بالا رفتن از آن، علاوه برآن که ورزشی مفرح است، نقش بیبدیلی در آرامش روحی دارد. هر جا کوهی است، علاقهمندان فراوانی هم دارد که وقت و بیوقت راه سنگ و صخرههای آن را در پیش میگیرند و دل به طبیعت بکری می سپارند که پناهگاه خستگیها و دلمردگیهاست.
در استانهای خراسان هم چندین و چند رشته وجود دارد؛ رشتهکوههایی که هر کدامشان برای اهالی روستاها و شهرهای اطرافش، الهامبخش و حیاتآفرین هستند. خراسان با وجود آن که منطقهای بیابانی است، امّا رشته کوههایی هم دارد که به طبیعت این منطقه، تنوّع فراوانی بخشیدهاند.
هزارمسجد؛ کوهستان افسانه ها
برفها که شروع به آب شدن کنند و علفها که از زیر برفها جوانه بزنند، یعنی بهار «هزارمسجد» از راه رسیده است. آن وقت در کوهستانی که در همة زمستان، سرد و ساکت بوده است، زندگی دوباره جریان میگیرد. در فصل بهار و بعد از آن در همة روزهای گرم تابستان، شَرشَر آبشارها را میشود در پیچ و خم درّهها شنید و بازی ابرها و آفتاب را در بلندی قلّهها تماشا کرد. هزارمسجد، هزار و یک درّه دارد، با ارسهای تنومند و رودخانههای پرآب؛ و هزار و یک دیواره، با عقابهایی که در سنگ و صخرههای آن آشیانه کردهاند. هزارمسجد یک کوهستان افسانهای است. کرمانجها قصّههای فراوانی دارند که در دل درّه و در ستیغ قلّههای هزارمسجد جان گرفته است. آنها شاخهای از «کُرد»ها هستند که قرنهاست در دامنههای هزارمسجد زندگی میکنند.
این رشتهکوه از شمال غربی به سمت جنوب شرقی امتداد یافته است. در دامنههای سرسبز شمالی این رشتهکوه، منطقة کلات نادری و در ادامه دشت قرهقوم ترکمنستان، در شمال غربی آن شهرستان درگز، در شمال شرقی آن منطقة قوچان و در جنوب آن دشت مشهد قرار گرفته است. ارتفاعات «کپّهداغ» در منطقه سرخس بخشی از همین کوهستان است. ارتفاعات «اللهاکبر» در امتداد جادّة درگز به قوچان هم بخش دیگری از هزارمسجد است.
هر کدام از شهرهای اطراف هزارمسجد راهی به این کوهستان دارد. از مشهد یا از کلات نادری و درگز و قوچان و چناران، میشود راهی به دل این کوهستان پیدا کرد؛ راههایی که تا همین سالهای اخیر، مالرو بود و تنها عشایر، سختیهای عبور از آنها را تاب میآوردند. حالا البتّه چند سالی است هزارمسجد، مقصد بسیاری از طبیعتگردها و بیراههنوردها شده است. آنها از هر طرف که بتوانند وارد کوهستان میشوند و خودشان را به محدودة مرکزی هزارمسجد میرسانند؛ جایی که میشود زیباترین منظرههای طبیعت هزارمسجد را دید؛ منطقهای وسیع و کمتر شناخته شده به نام «اُرس سیستان».
هزارمسجد و اولنگ(علفزار)هایش، ییلاق دامدارهایی است که در دشتهای پاییندست سکنا دارند. آنها هر سال، دام هایشان را به دل کوهستان میآورند. کوچ بهارة عشایر کرمانج، از اوایل بهار آغاز شده و کمی پیش از تابستان کامل میشود. آنها، همة روزهای گرم سال را همینجا میمانند؛ جایی که چشمههای پرآبی دارد و علفهایش میتواند دامهایشان را پروار کند. کرمانجها عاشق هزارمسجد و مراتع سرسبزش هستند.
با 3 هزار و 150 متر ارتفاع، قلّة هزارمسجد، بلندترین نقطة کوهستان هزارمسجد است. این قلّه از آن قلّههاست که با ماشین میشود تا بالای آن رفت. هرچند بهتر است آرامش طبیعت را با حضور اتومبیلها خدشهدار نکنیم.
قبل از رسیدن به قلّة اصلی، یک قلّة کوچکتر وجود دارد که مشرف به دشت پاییندست است. منطقة «نورعلی»، جنگل ارسها است. جا به جا در دامنههای آن، درختها و درختچههای ارس روییده است. اهالی ارس سیستان به این کوه، «آت قولاق» میگویند که واژهای ترکی به معنی «گوش اسب» است. از چشمانداز آن طرف کوه، یعنی از منطقة نورعلی کوهی که قلّة هزارمسجد بالای آن است، با دو قلّة خود، مثل گوشهای اسب به نظر میآید.
قلّة هزارمسجد، بیشتر از آن که انتهای یک مخروط باشد، میدانگاهی وسیعی است که مشرف به دشتهای زیر پاست. اهالی هزارمسجد، روی قلّة کوه، یک مسجد سنگی ساختهاند. آنها هر وقت که فرصتی پیش بیاید، به اینجا میآیند و بز یا گوسفندی را قربانی میکنند و گوشت قربانی را همینجا میپزند.
کرمانجها، این کوه را مقدّس میدانند. آنها معتقدند حضرت علی(ع) در حقّ این کوهستان دعا کرده و به سوی این کوهستان اشاره کردهاست. آنها پرآبی و سرسبزی هزارمسجد را از همین دعا میدانند.
شاه جهان و دامنه های عاشقانه اش
کرمانجها یک رشتهکوه دیگر هم دارند که فاصلة کمی با هزارمسجد دارد. «شایجان» یا «شاهجهان» رشتهکوه عاشقانههای کرمانجی است. قهرمانان غیور این قصّهها در دامنههای شاهجهان در پی به دست آوردن دلدارشان، اسب میتاختهاند و تیر میانداختهاند. همچنان که قصّههای کرمانجی بخشی از فرهنگ غنی ایرانزمین است، ارتفاعات شاهجهان هم ادامة البرزکوه افسانهای است. رشتهکوه شاهجهان که در کتابهای جغرافی به عنوان «آلاداغ» شناخته میشود ادامة رشته کوههای البرز است. «آلاداغ» در قسمت میانی استان خراسان شمالی قرار گرفته است.
این کوهها با جهت شرقی- غربی از سمت شمال به دشتهای فاروج، شیروان، بجنورد و سملقان و از سمت جنوب به دشت های جاجرم، اسفراین و صفیآباد محدود میشوند. بلندترین نقطة این رشتهکوه، قلّة «شاهجهان» است که 3 هزار و 50 متر ارتفاع دارد.
درّههای شاهجهان، مثل همه کوهستانهای دیگر، زیستگاه جانوران فراوانی هم هست؛ از روباه و تشی تا کل و بز و پلنگ. امّا هیچکدام به فراوانی «پایکا» نیستند. پایکاها، جانوران کوچک امّا چاق و چلّهای که لابهلای سنگ و صخره میشود آنها را دید که یا آفتاب میگیرند یا مشغول جویدن برگها و ساقههای علف هستند. بعد از پایکا، روباه، شاید فراوانترین جانور شاه جهان باشد. روباههای این منطقه از جنس روباههای معمولی هستند، با جثّهای کوچک و دم پرپشت دراز. در روزهای بهاری، در هر کدام از دامنههای شاهجهان که چشم بکشی، حتماً میتوانی پایکا یا روباهی را ببینی که سرش را از لای علفها بالا میآورد و اطرافش را نگاه میکند.
زنجیرة کاملی از حیات وحش در پیچ و خم درّهها یا در ارتفاعات نفسگیر شاهجهان زندگی میکنند؛ زنجیرهای که از جانوران جونده شروع میشود و به سمداران میرسد. بر بالای این زنجیرة غذایی هم پلنگها حضور دارند.
اهالی روستاهای دامنههای شاهجهان و چوپانهایی که رمههایشان را در دامنههای این منطقه میچرانند، خاطرههای فراوانی از دیدن پلنگ دارند. پلنگها جانوران محتاطی هستند و معمولاً جایی که آدمها، دامها و سگهایشان باشند، آفتابی نمیشوند، امّا چراندن رمهها در ارتفاعات، شانس روبهرو شدن با پلنگ را افزایش میدهد. اهالی البتّه میدانند که پلنگها کاری به کار رمهها ندارند. آنها شکار خودشان را دارند. کل و بزها، طعمة اصلی پلنگها هستند؛ البتّه اگر شکار بی رویّه یا تخریب مراتع، جمعیّتشان را کاهش ندهد.
بینالود؛ رویشگاه شیرینترین ریواسها
بینالود کوهستانی تاریخی است که بین شهرهای مشهد و نیشابور قرار گرفته است. رشتهکوه بینالود به طول تقریبیِ ۱۳۰ کیلومتر از شمال شهر نیشابور تا جنوب غربی شهر قوچان کشیده شده است و دشت نیشابور را از دشت مشهد و قوچان جدا میکند. سه رودخانة دایمی از این رشتهکوه سرچشمه میگیرند. «کشفرود» که در همة دشت مشهد گسترده است؛ «اترک» که تا عمق خراسان شمالی ادامه پیدا میکند و «کالشور» که تا کویر سبزوار میرسد. افزون بر این، رودخانههای نسبتاً کمآبی همچون رودخانههای میرآباد، زشک و طرقبه، اخلمد، بوژان، خرو علیا، بار، و دیزباد علیا در درّههای خرم این منطقه جریان دارند که بخش اعظم آب آنها صرف آبیاری باغها و زمینهای کشاورزی میشود.
ییلاقات جنوبی مشهد از روستای «مغان» گرفته تا «طرقبه» و «عنبران» و «دهبار» و «شاندیز» و «ابرده» و «زشک» و «نغندر» و «کنگ»، همه و همه در دامنههای همین کوهستان قرار گرفتهاند. سمت دیگر این کوهستان هم که در محدودة نیشابور است، پر از روستاهای ییلاقی است با باغهای خرّم و رودخانههای پرآب. از «بوژان» و «بوژمهران» گرفته تا «گرینه» و «قدمگاه» و «دررود» و «خرو» و «بار» و «برفریز».
کوهستان بینالود، کوهستان صعودهای سبک است. بلندترین قلّة استان خراسان رضوی هم در همین رشتهکوه قرار گرفته است. قلّة شیرباد 3 هزار و 339 متر ارتفاع دارد. این کوهستان چند قلّة مشهور دیگر هم دارد. قلّة «بینالود» با آن که ارتفاع کمتری به نسبت قلّة شیرباد دارد، امّا ازآن شناختهشدهتر است. قلّة چمن، رویشگاه انواع سبزیهای کوهی و گیاهان دارویی است و قلّة فلسکه، قلّة مورد علاقه کوهنوردهاست. بلندترین نقطۀ رشتهکوه بینالود، قلّۀ شیرباد با بلندی ۳۴۲۰ متر است که در شمال روستای بوژان (شمال شرقی شهر نیشابور) قرار گرفته است. روستای اخلمد هم در کوهپایههای بینالود قرار دارد. اخلمد با دیوارة سر به فلک کشیدهاش، بهشت کوهنوردهاست.
در حاشیة جادّة چناران به اخلمد میتوانید دیوارههای بلند 200 تا 300 متری را تماشا کنید که جابهجای آن میشود مسیر میخ و پیچ کوهنوردها و ردّ طنابشان را دید. دیوارة «الله اکبر» شناختهشدهترین و در عین حال سختترین دیوارة اخلمد است. این دیواره را میتوانید با جانپناه زرد رنگی که در میان دیواره به کوه متّصل شده بشناسید. این جانپناه به احترام یکی از کوهنوردهای شهید، جانپناه «حسین احمدی» نام گرفته است. کمی پایینتر یک جانپناه دیگر را هم در کمرة یکی از دیوارهها میتوانید ببینید که به یاد کوهنورد پیشکسوت مشهدی، «باقر خورشیدی» نامگذاری شده است.
علاوه بر اینها بینالود بهترین رویشگاه ریواس است. نه فقط در نیشابور و مشهد که در همة شهرهای بزرگ، ریواسهای بینالود، مشتریهای خودش را دارد. مردم روستاهای دامنة بینالود، پشت در پشت، کارشان پرورش ریواس بوده و هست، آن هم به شیوهای سنّتی. ریواسکارها، همانطور این محصول ترش و شیرین را به عمل میآورند که هزاران سال پیش از این به عمل میآمده است. هیچ عنصر صنعتی در به عمل آوردن ریواس نقشی ندارد. هر چه هست هنر طبیعت است و البتّه سخت کوشی مردمی که نانشان را از بوتههای خودروی گیاهی به دست میآورند که هدیة کوهستان است به کوهپایه نشینها.
آسمان سیاهکوه، جولانگاه دال
اهالی «سیاهکوه» هم رزق و روزیشان را از دل سنگ و صخرههای این کوهستان به دست میآورند. سیاهکوه از شمال به شهر «کاخک»، از شمال غربی به «خانیک»، از غرب به «گستج» و «بیدستان»، از جنوب به «نوبهار» و «کریمو» و از شرق و شمال شرق به «مزدآباد» و «بیناباج» محدود است.
سیاهکوه به طول تقریبی 30 کیلومتر در راستای شمال شرقی به جنوب شرقی از روستای «آهنگ» آغاز میشود و تا « دشت بیاض» امتداد مییابد. عرض این کوهستان هم حوالی 12 کیلومتر است که با حرکت به سمت شرق بیشتر هم میشود. جاده گناباد به فردوس با مسیر گردنهای پر پیچ و خمش، از دل سیاهکوه میگذرد.
آسمان سیاهکوه جولانگاه پرندههای شکاری بسیاری است اما هیچکدامشان به قدرتمندی «دال» نیستند.
دالها، درشت هیکلترین پرنده آسمان ایران هستند. آنها حتی از عقابهای طلایی- که لقب سطان آسمان ایران را یدک میکشند- هم بزرگترند. دالها، عضو مهم خانواده کرکسها هستند و تقریبا در همه جغرافیای کوهستانی ایران زیست میکنند. آنها اگر چه کرکس هستند و وظیفه دارند تا لاشهها را از عرصههای طبیعی پاکسازی کنند اما هر از گاه به سراغ جاندارها هم میروند. دالها حتی میتوانند داغ برههای نوزاده را به دل چوپانها بگذارند.
دالها البته این روزها، حال و روز خوشی ندارند. آنها که روزگاری در همه کوهستانها، حکمفرمایی میکردند حالا اما با تخریب گسترده زیستگاههایشان و دست اندازی بشر به عرصههای طبیعی، نه جایی برای زیست دارند و نه غذای چندانی برای خوردن. باورهای غلط هم کار را برای این پرندههای درشتهیکل، سخت کرده است. اعتقاد به شوم بودن دالها و اینکه خون این پرنده میتواند منشا عمر دراز باشد، باورهای بیپایهای است که حیات یکی از زیستمندان در عرصههای طبیعی را به خطر انداخته است؛ بی توجه به این که حذف تدریجی حلقه مهمی از چرخه حیات زیست بوم، میتواند همه زنجیره حیات را- که ما آدمها هم جزو آن هستیم- تحت تأثیر قرار بدهد. دالها که روزگاری در آسمان همه کوهستانهای ایران دیده می شدند، حالا آن قدر کم شدهاند، که دیدنشان را باید خوش شانسی به حساب آورد و تنها بخشی از بلایی است که ما دانسته و ندانسته بر سر کوهستانهایمان درآوردهایم.
