امروز  شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
جام زیر لحاف، گرمه
۱۳۹۵/۰۱/۱۸ تعداد بازدید: ۲۶۸۱۹
print

جام زیر لحاف، گرمه

 تیتر: جام زیر لحاف، گرمه

حسن احمدی فرد
تصویرگر: علیرضا باقری
 
 
ننه داد می­زنه:
- ساعت هشته. هنوز مدرسه نرفتی؟
یعنی واقعاً ساعت هشته؟ می­زنم بیرون. ننه داد می­زنه:
- کتابات.
کتابامو بر می­دارم و می­زنم بیرون. همه جا برف باریده. هوا سرده. کلاغا روی درختای لخت، قارقار می­کنن. بال که می­زنن، برفا از روی شاخه­ها می­ریزن پایین. می­دوم توی کوچه. پاهام تا زانو می­ره توی برفا. برفا از بالای چکمه ها می­ریزنن روی پام. پاهام یخ می­کنن. می­دوم سمت مدرسه. مدرسه­م دیر شده؛ خیلی دیر شده. کتابام زیر بغلمه و دستام یخ کرده. کوچه­ها خلوته. هیشکی نیست. انگار همة بچّه­ها، قبل از من دویدن و رفتن مدرسه. کجا موندم که این قدر دیرم شد؟
دم در مدرسه، آقا معلّم، با خط کشش وایستاده. بچّه­ها توی حیاط، روی برفا نشستن و دارن تمرین حل می­کنن. تخته سیاه هم همون وسطه. برف باریده روی تخته سیاه. می­خوام برم تو. آقا معلّم داد می­زنه:
- کجا؟ ساعت هشته.
و با خط کشش اشاره می کنه که دستم رو بیارم بالا. دستام یخ کردن. کتابام زیر بغلمه. کم مونده گریه­م بگیره. آقا معلّم اشاره می کنه که زودتر دستم رو بیارم بالا. دستم رو بیشتر می­چپونم توی جیبم. آقا معلّم خط کش رو می­بره بالا و داد می­زنه:
- ساعت هشت اومدی مدرسه؟
یه تکون محکم می­خورم و می­بینم توی جام دراز کشیدم. می­فهمم باز خواب دیدم... . نکنه ساعت هشت شده و من هنوز خوابم. امّا نه. هنوز شبه... . خوشی می­افته به دلم. دست و پاهام زیر لحاف، گرمن. توی اتاق، خبری از سرما نیست. از پشت پنجره چشمم می­افته به آسمون. هنوز داره برف می­یاد. از سر شب که برف شروع کرده به باریدن، هنوز قطع نشده. آسمون سرخ روشنه. انگار هزار تا لامپ، یه جایی توی آسمون روشن کردن. باید نصف شب باشه. خونه ساکته. فقط صدای هُرهُر آروم بخاری می­یاد. از سوراخ درچة بخاری، آتیشا پیدان که هی پیچ و تاب می خورن. یعنی ساعت چنده؟ توی تاریک و روشن اتاق، چشم می­دوزم به ساعت تا عقربه­ها رو ببینم. تازه داره دوی نصف شب می­شه. یعنی هنوز می­تونم چهار پنج ساعت دیگه بخوابم. چهار پنج ساعت طولانی دیگه، بخزم زیر لحاف گرمم و باریدن برفا رو تماشا کنم که دارن پشت پنجره یک­ریز می­بارن. حتماً برفا همة حیاط رو سفید کردن و یه گربه که اومده بره، رد پاهای سه گوشش روی برفا مونده؛ حتماً روی همه شاخ و برگای درخت حیاط، برف نشسته؛ حتماً قمری­ها، حالا حسابی سردشون شده و کز کردن کنار هم و سرشون رو فرو کردن توی پراشون تا شاید گرم بشن. بر عکس من، که جام زیر لحاف، حسابی گرمه.
 
نظرات

 نام:
 *نظر: