امروز  دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ایشالا بعد از صد و بیست سال
۱۳۹۵/۰۹/۳۰ تعداد بازدید: ۲۵۷۶۲
print

ایشالا بعد از صد و بیست سال
ایشالا بعد از صد و بیست سال
 
نم بارون زده و بوی خاک بارون خورده، تو هواست. آق داداش کنارم نشسته و سرش تو کتابه. چشمم به درختاست. توتا دارن می­رسن. همین روزاست که آق داداش خبر بده و بریم توت خوری. آفتاب داره گرم می­شه. دلم می­خواد خودمو بکشونم زیر سایة درختا و هیشکی کاری به کارم نداشته باشه.
دم آقام گرم. خوب جایی رو انتخاب کرد؛ هم برای خودش، هم برای ننه. گفت هر کدوممون اوّل رفتیم، اون­جایی که زیر سایة درخته، مال اون. هر کی هم بعدش اومد، این جای دومی. آقام همیشة خدا سایة درختا رو دوست داشت. این بود که زیر سایة درختا قسمتش شد و ننه هم این ورتر. حالا هر وقت می­یایم سر خاکشون، دعاشون می کنیم که حتّی بعد مرگشون هم نخواستن کسی رو به زحمت بندازن.
پسرا دور همن.  پچ پچ می­کنن و زیر لب می­خندن. از من و آق داداش، چشم می­زنن. خجالت نکشن، صدای بگو بخندشون، همة قبرستونو پر می­کنه. دخترم، پیش زنم وایستاده؛خانومی شده برای خودش. همین روزاست که در خونة منم بزنن.
چشمم به دوماد آق داداش که می­افته، چندشم می­شه. مرد و اینقد خودشیرینی؟ دو تا صندلی تاشو آورده تا باباجون و خان عمو، سر خاک راحت باشن. خان عمو که می­گه، مورمورم می­شه. اگه چشم غرّه­های زنم نباشه، کاری می کنم که دیگه اسم منو نیاره.
آق داداش دعاش رو تموم کرده. کتابو می­بنده و اشاره می­کنه که بریم. دوماد آق داداش جلو می­دوه و کتابو از آق داداش می­گیره. چندشم می­شه. با غیظ نگاش می­کنم. زنم لبش رو می­گزه و چشم غرّه می­ره. زن داداش که منو خوب می­شناسه، شیطنتش گل می­کنه و می­خنده که:
- خدا یه پسر دیگه هم بهم داده.
رو می­کنه به زنم و می­گه:
- برای شمام بخواد ایشالا.
زنم رو ترش می­کنه و می­گه:
- خدا مهربون­تر کنه.
وقتشه تلافی کنم. اشاره می­کنم به قبر ننه و می­گم:
- زن و شوهر خوبه که همه جا پیش هم باشن.
صدامو بلندتر می­کنم و می­گم:
- خان داداش که بی میل نیستن، زن داداش! شما نمی­خواین یه جا همین دور و برا برای خودتون بگیرین. ارزونه­ ها.
زن داداش نگاه می­کنه به آق داداش و می­گه:
-  ایشون خودشون می­دونن، امّا من هنوز جوونم.
دوماد آق داداش می­پره وسط و می­گه:
- نگین تو رو خدا خان عمو. ایشالا بعد از صد و بیست سال.
آق داداش سرشو می­یاره بیخ گوشم. می­خنده و می­گه:
- تو کرّه خر، هنوز آدم نشدی؟ بزنم همین­جا پس کلّه­ت؟
 
نظرات

 نام:
 *نظر: