امروز  چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
به لطف آقا معجزه دیدم
۱۳۹۴/۰۷/۰۸ تعداد بازدید: ۴۸۹۷
print

به لطف آقا معجزه دیدم!

به لطف آقا معجزه  دیدم

 به لطف آقا معجزه دیدم!

 
 
ساعتی با مسافر ماهانه تبریز- مشهد؛ 
سوگل یزدی
حدود یک ساعت در انتظار مهمان امام هشتم(ع) در چند قدمی حرم مطهر بهانه خوبی است تا وجب به وجب یکی از بهترین هتل های شهرم را موشکافی کنم.
تعداد لوسترها، صندلی ها و گلدان های گل طبیعی تازه را نشسته حساب و کتاب می کنم. از مرز نیم ساعت که می گذرد، به بهانه سوالی از اطلاعات هتل چند قدمی راه می روم و سرم را به تابلو فرش های ابریشمی بند می کنم.
با خود می گویم حالا که فرصت شده به بهانه این ملاقات به هتل بین المللی قصر بیایم، بد نیست تا از ریز و درشت قیمتهای اسکان، شام و نهار یاکافی شاپ هتل نیز مطلع شوم. شاید فرصتی پیش آمد تا فارغ از ساعت کاری به اینجا بیایم.
یک چشمم به دنبال ساعت و چشم دیگرم به درب ورودی است.
تا دم در می آیم. حضور پر شور آدم هایی که لهجه و گویششان با من از زمین تا آسمان فرق می کند، فرصت خوبی است تا با دیدن گنبد زردش سلامی دوباره به آقا امام رضا (ع) کنم.
سر انجام انتظار به پایان می رسد و با راهنمایی مدیر داخلی هتل، با آقای چمنی، رئیس هیاتی که تاریخ تأسیسش به سال1320 باز می گردد، ملاقات می کنم.
از تأخیر حدود 50 دقیقه اش عذر خواه است. تنها لبخند و تبسم بر روی لبم پاسخی است به میهمان بارگاه قدس رضوی. میهمان است و احترامش واجب!
مشخص است همین وقتی را که برای یک گپ دوستانه مد نظر دارد، کوتاه و مختصر است. از او می خواهم خودش را معرفی کند و از حضورش در مشهد الرضا (ع) بیشتر بگوید.
بی مقدمه می رود سر اصل مطلب؛ حمید چمنی، فرزند مرحوم حاج احمد سرباز، 57 سال سن دارم و اصالتا تبریزی هستم.(البته از ته لهجه شیرین ترکی اش به راحتی می توان حدس زد که زادگاهش کجاست)
قبل از هر سوال از پیش تعیین شده ای، سوالی ناگهانی ذهنم را درگیر خود می کند و آن نام خانوادگی مرحوم پدرش است که انگار با فامیل آقای چمنی کمی در تضاد است؟! (ذهنم در طول مصاحبه درگیر این مهم بود)
سر صحبت اینگونه باز می شودکه چندمین بار است که مشهد را برای سفر انتخاب می کنید. در جواب می گوید: از شمارش گذشته. اگر عدد بدهم، شاید بیراهه گفته باشم.
اولین باری که مشهد آمدید را به خاطر دارید؟
اگر اشتباه نکنم سال 1343 یا 1344 بود.
از همان سال ها محل اسکانتان هتل قصر بود؟
هتل قصر آن زمان این هتل قصری که می بینید نبود. مهمانپذیر و مسافرخانه بود و مرحوم سزاوار مالک آن بودند.
پس با این حساب با مرحوم سزاوار آشنایی قبلی دارید؟
بله. اولین سالی که اینجا ممتاز شد را دربست برای هیات اجاره کردیم.
چه سالی؟
سال 62
از پرنسل و کادر هتل رضایت دارید یا طبق عادت قدیمی، این مکان را انتخاب می کنید؟
برخورد صمیمانه پرسنل این هتل به گونه ای بوده که هر گاه مشکلی داشتم وکاری برایم پیش می آمد با در جریان گذاشتن پرسنل، گره های کورم باز می شد.
بیشتر با خانواده به مشهد می آیید یا با هیات؟
بیشترین سفرم به مشهد با هیات 14 معصوم (ع) بوده است. البته که اگر شرایط مهیا باشد، خانواده را برای زیارت به مشهد می آورم. البته ناگفته نماند که ماهی یکبار مشرف می شوم.
خادم بارگاهید؟
اگر قابل باشم.
به جز حرم از کدام مناطق شهر دیدن کرده اید؟ تاکنون جاذبه ای سیاحتی نظر شما یا خانواده تان را به خود جلب کرده است؟
طی سال هایی که به مشهد آمده ایم، پیش نیامده است که جز حرم جای دیگری برویم. مشهد الرضا(ع) اسمش رویش است. کجا برویم بهتر از حرم؟
این هتل در طی سال هایی که به مشهد آمده اید، دستخوش تغییراتی شده است. بیشتر از هر چیز، چه جاذبه ای از این هتل توجه شما را جلب می کند؟
در جای جای این هتل تجارب مرحوم سزاوار دیده می شود. جای خالی موسس این هتل که با درایت پازل مدیریت را چیده و به یادگار گذاشته، جاذبه ای است که با آنکه در حال حاضر در بین ما نیست اما کاملا احساس می شود.
از فعالیت های هیاتی که بی تردید از پدرتان به یادگار مانده، بیشتر بگویید؟
پرداختن به امور مذهبی، فرهنگی و اجتماعی به خصوص در ایام شهادت حضرت رضا (ع) برای هیاتی که 400 عضو محلی و قریب به 1500 عضو کشوری دارد، افتخاری است تا در رکاب ائمه باشیم.
و خاطره ای که همیشــه در ذهنتان از ســفر به مشهدالرضا (ع) مانده است؟
خاطره ای که می خواهم بگویم بیشتر یک معجزه است. سال 68 بود. یک روز مانده بود که از مشهد جور و پلاسمان را جمع کنیم و برگردیم تهران. پسرم آن زمان تنها 4سال داشت.گویا دور از چشمم همان طور که با مهمانان گرم صحبت بودم، با انبوهی جعبه شیشه نوشابه بازی می کرد که ناگهان صدایی مثل یک انفجار، کل هتل را برداشت.
تنها تلی از شیشه خورده دیدم. دستم را پارچه پیچ کردم و در عین ناامیدی شیشه ها را آرام کنار زدم.فقط با صدای بلند مدام میگفتم چشم هایت را باز نکنی. آخرین خورده شیشه ها را که کنار زدم، تنها لطف علی بن موسی رضا بود(ع) که حتی یک خط و خش روی صورتش نیفتاده بود.
و بالاخره سوالی که از ابتدای گفتگو ذهنم را درگیر خود کرده بود:
آقای چمنی فلسفه تفاوت نام خانوادگی پدرتان را متوجه نشدم!
پس از کمی مکث با خنده ای می گوید: پدرم نظامی بود و « سرباز» لقب او بود.
حمید چمنی و کلام آخر...
از زائران مضجع شریف امام رضا (ع) تقاضا دارم موقعی که به پابوسی امام هشتم دعوت می شوند، با عشق به زیارت بروند و تنها برای زیارت، زیارت کنند نه برای خرید و سیاحت.

 

 

 

نظرات

 نام:
 *نظر: