امروز  سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دلم پیش کفتراس
۱۳۹۴/۰۷/۰۱ تعداد بازدید: ۱۸۲۷
print

دلم پیش کفتراس

دلم پیش کفتراس

دلم پیش کفتراس

 

 

زنجیر رو می یارم بالا و می ذارم روی زنبورک چرخ. سینی رو می چرخونمو زنجیر جا می افته. قاب زنجیر رو می کشم سمت خودم که نخوره بهزنجیر. می پرم روی دوچرخه و پا می زنم. زنجیرش جا باز کرده لامصب.هی در می ره. باید بدم یه خونه اش رو کم کنن.
 
در حیاط بازه. می رم تو. دوچرخه رو تکیه می دم به دیوار. ننه رو ایوونکنار چن تا جعبه گوجه نشسته و داره گوجه ها رو مشت می کنه. حتمافردا همه همسایه ها می یان خونه ما که رب بپزن.
 
می دوم رو ایوون. گوجه ها سرخ و رسیده ن. یه دونه از گنده هاشو برمی دارم. ننه داد می زنه: 
 
ـ با این دستا؟
 
دستام از روغن زنجیر چرخ سیاهه. گوجه رو می ندازم بالا. یه گوشه شمزه نفت می ده. ننه بیست تومنی گوشه ایوون رو نشون می ده و می گه:
 
ـ نون دیر نشه.
 
پول بر می دارم و می زنم بیرون. ننه داد می زنه:
 
ـ کجا؟ دستات.
 
لب حوض دستامو می شورم. صدای پرپر می یاد. کفترا دور تیغه پشت بومپخشن. لابد آق داداش رو پشت بومه. کاش یه بار می ذاشت منم کفتراشوهوا می کردم.
 
می دوم سمت نونوایی. اگه ننه می ذاشت با دوچرخه می اومدم، میتونستم همه نونوایی ها رو سر بزنم و ببینم کدومشون خلوت تره. حالاباید دم همین نونوایی سر خیابون وایستم.
 
نونوایی شلوغه. آدمای تو صف رو می شمرم. تا یه ساعت دیگه نون به منمی رسه. دلم پیش کفتراس. نکنه آق داداش بره و در پشت بوم رو قفلکنه.
 
نونا رو که می گیرم، می دوم سمت خونه. نونا داغن و بخار می کنن. درحیاط بازه. می دوم تو. ننه هنوز رو ایوونه. نونا رو می ذارم رو ایـوان و میدوم سمت راه پله. صــدای بق بقوی کفترا بلنده. آق داداش هنوز اونبالاس. در پشت بوم رو که باز می کنم، کفترا از روی تیغه می پرن بهآسمون. آق داداش داد می زنه:
 
ـ چی کار می کنی کره خر؟
 
گوشه پشت بوم می شینم. آق داداش داره تور کفترا رو تمیز می کنه.بوی فضله کفترا تو هواس. می دوم و جارو رو براش می یارم. سر کیسهرو می گیرم تا بهتر بتونه فضله ها رو بریزه توی کیسه. فضله ها پر ارزن وتخم جارو و گندمه. آق داش با آفتابه آب می پاشه و کف تور رو جارو میکنه. بعد کیسه رو می کشه گوشه پشت بوم و می یاد سراغ کفتراش.
 
چشمش به من می افته. می گه:
 
ـ چون کمک کردی، فقط یه بار.
 
می دوم جلو و توری رو می گیرم. دسته چوبی ش رو تو دستم جا به جا میکنم و آماده می شم. داداش می گه:
 
ـ حالا.
 
یه دفه توری سفید رو بالا می گیرم و تو هوا می چرخونم. کفترا انگار جندیده باشن، همه شون با هم می پرن و صدای پرپرشون می ره به هوا. اولیکی دو بار دور پشت بوم می چرخن و بعد می رن تو قعر آسمون.
 
انگار کار مهمی کرده باشم، احساس آدم بزرگا بهم دست می ده. خوشحالمی یام و گوشه پشت بوم می  شینم. کفترا هنوز تو آسمونن.
 
چند دقیقه بعد یه «کیشکیلک» می یاد و می شینه رو پشت بوم. کفترتنبلیه. بعدش هم یه «کله سیاه» و «دم زرد» و چند تای دیگه میشینن روی تیغه. «کله سبز» هم می یاد و اون طرف تیغه می شینه. بایه «سرخ بال» جفته. الانه که «سرخ بال» از توی تور، بیاد و خودینشون بده. از «کله سبز» خوشم می یاد. مثل منه، وقتی سر کوچه میشینم تا شاید معصوم بیاد و رد شه. 
 
 
 
نظرات

 نام:
 *نظر: